تشيع در تسنن (فارسي) - السيد محمد رضا مدرسي - الصفحة ١٧٣
در اينجا ممكن است كسى اشكال كند كه: چگونه محققين، خفض به جوار را در عطف نسق منكر شده اند، در حالى كه در شعرى كه از " امرئ القيس " گذشت، لفظ " قدير " با حرف " أو " معطوف به " صفيف " شده و در عين حال مجرور به جوار گشته است؟
در پاسخ به اين پرسش، " ابن هشام " خود در " باب رابع " از " مغنى اللبيب " سخن گفته است. او از عده اى نقل كرده كه اساسا در مورد اسم فاعل و صفت مشبهه، جايز است كه اگر معمول آنها منصوب بود، كلمه اى را با اعراب جر، عطف بر آن نمود. شاهد اين عده، همين شعر " امرئ القيس " است، زيرا " صفيف " مفعول " منضج " است و منصوب است و " قدير " به جر، عطف بر آن شده است. (1) " ابن هشام " احتمال ديگرى را نيز مطرح كرده و آن عبارت از اين است كه در اينجا مضافى مقدر باشد، يعنى در اصل چنين بوده " او طابخ قدير "، (2) سپس مضاف (طابخ) حذف شده وجر مضاف اليه (قدير) باقى مانده است. (3) ولى به نظر، بهترين توجيه براى جر " قدير "، " عطف توهم " است كه " ابن هشام " نيز به آن اشاره كرده است. (4) براى بيان وجه " عطف توهم " به يك مقدمهء كوتاه نياز است و آن اين كه وقتى اسم فاعل به معنى ماضى باشد، فقط اضافه مى شود، يعنى عمل نمى كند و نمى تواند نصب بدهد، چنان كه " ابن مالك " مى گويد:
كفعله اسم فاعل في العمل * إن كان عن مضيه بمعزل (5)

1. مغنى اللبيب، ج 2، الباب الرابع، ما افترق فيه اسم الفاعل والصفة المشبه، ص 600.
2. پزندگان در ديگ.
3. مغنى اللبيب، ج 2، الباب الرابع، ما افترق فيه اسم الفاعل والصفة المشبه، ص 600.
4. همان.
5. اسم فاعل اگر به معناى ماضى نباشد از جهت عمل كردن مانند فعل خود است.
(١٧٣)
الذهاب إلى صفحة: «« « ... 168 169 170 171 172 173 174 175 176 177 178 ... » »»