تشيع در تسنن (فارسي) - السيد محمد رضا مدرسي - الصفحة ١٧٤
در اين مسأله كسى جز " كسائى " مخالف نيست و حداقل مى توان گفت كه مأنوس، اضافه است، نه عمل كردن.
پس در اينجا مطابق قاعده هم بايد " منضج " - كه اسم فاعل است - به " صفيف " اضافه شود، زيرا به قرينه " فظل "، (1) از ماضى خبر مى دهد و لاجرم نمى تواند روى معمول خود (صفيف) عمل كند و آن را نصب دهد، بلكه بايد بدان اضافه گردد و بشود: " منضج صفيف شواء "، ولى به واسطه رعايت وزن شعر، به ويژه با توجه به بيت قبل از آن، اضافه نشده است، بلكه عمل كرده و " صفيف " را منصوب كرده است.
بدين جهت، چون شايسته بود " صفيف " مجرور به اضافه باشد، ولى نشد، " قدير " كه معطوف بر آن است، مجرور آورده شده است. اين همان معناى " عطف توهم " است.
از مجموع آنچه گفته شد، روشن گرديد كه خفض به جوار احتمال قابل اعتنايى نيست. (2)

1. " ظل " مانند " كان "، " صار " و " اصبح " از افعال ناقصه است.
2. اما دو شاهد ديگرى كه ذكر كرده اند، عبارتند از:
الف) شعر نابغه:
لم يبق الا اسير غير منفلت * وموثق في حبال القد مجنوب همه فرار كردند و باقى نماند مگر اسيرى كه آزاد نبود و در طناب پوستى سخت پيچيده شده بود. و در كنارى افتاده بود.
(با قراءت به جر " موثق " با آن كه معطوف به " اسير " است و طبق قاعده بايد مرفوع باشد، ولى مجرور شده است). ب) شعر منسوب به زهير كه در " بداية المجتهد " آمده:
لعب الزمان بها وغيرها * بعدى سوافى المور والقطر زمانه با او بازى كرد و بعد از من بادهاى خاكى و بارانى او را دگرگون كرد.
(كه " القطر " مجرور است با آن كه فاعل " غيرها " مى باشد و طبق قاعده بايد مرفوع باشد.) در جواب بايد گفت: بر فرض آن كه در اين دو مورد خفض به جوار ثابت شود، ولى آن را از شذوذ خارج نمى كند. به علاوه، معلوم نيست شعر " نابغه " به جر روايت شده باشد و ضرورت شعرى هم ايجاب نمى كند كه مجرور باشد. ديوان نيز اكنون در دسترس من نيست تا اين بيت را از حيث تناسب قافيه نگاه كنم و جهات ديگر را بررسى نمايم، مخصوصا با توجه به آن كه بزرگان نحويون همچون " ابن هشام " اين دو بيت را به عنوان شاهد براى عطف به جوار ذكر نكرده اند.
(١٧٤)
مفاتيح البحث: الشهادة (2)
الذهاب إلى صفحة: «« « ... 169 170 171 172 173 174 175 176 177 178 179 ... » »»