محمد معروف به مذكر همداني، و برهان الدين على غزنوى، و نظائر ايشان به منبر مىرفته اند و موعظه مىكرده اند، و اگر احيانا يك نفر از علماء نامى معروف به وعظ يك صفتى بر خلاف اوصاف لازمه معهوده در علماء مىداشت بايستى بطور حتم در ترجمه حال او بگويند كه اين واعظ فاقد فلان صفت لازمه است، و بزرگترين شاهد اين مطلب ترجمه امير عبادى معروف به وعظ مىباشد، كه سمعانى و ديگران در ترجمه حال او تصريح كرده اند، كما و فاقد بعضى از صفات مترقبه از عالم حقيقي بوده است، پس از شهرت مصنف به واعظ و موصوف بودن او به وصف " ملك الوعاظ " مىتوان استكشاف نمود كه او واجد سائر صفات معهوده در يك عالم بزرگ بوده است، و اگر نه مىبايستى بعد از تقييد نام او به وصف مذكور به اين معنى نيز اشاره كنند، وعلو قدر و عظمت مقام اين عالم در مراتب علمى علاوه بر آنچه گفته شد از عبارت اول منقوله از همين كتاب معلوم مىشود، زيرا كلام وى صريح است كه او مدرسه داشته است، و تدريس مىكرده است، و بلكه بيشتر از يك مدرسه داشته است، چنان كه تقييد " مدرسه " به وصف " بزرگ " دال بر اين مطلب است، و بالاتر از همه اينها در دلالت بر اين مقصود كلمه " الشيخ " در صدر ترجمه است زيرا مطابق مثل " كل الصيد في جوف الفراء " اين لفظ كلمه جامعه اى است كه كشف از تضلع او در كمالات و علوم مىكند، و اين معنى در نظر اهل فن روشن تر از آفتاب است.
2 - تقديم منتجب الدين كتاب " بعض مثالب النواصب " را بر سائر آثار مصنف در ذكر اشعار به اين دارد كه آن كتاب معروف ترين اثر او بوده است، و سائر تصانيف او به اين درجه شهرت نداشته است.
3 - چنان كه در مقدمه و تعليقات " نقض " بيان كرده ايم شيخ عبد الجليل كتاب خود را بنام " بعض مثالث النواصب " موسوم نداشته است و از طرفى هم مىبينيم كه منتجب الدين كه اوثق واضبط و ابصر اهل زمان خود به اين قبيل امور بوده است آن را به اين اسم معرفى مىكند، و از ضم اين دو مقدمه علمى به همديگر مىتوان نتيجه گرفت