مصادقة الإخوان (فارسي) - الشيخ الصدوق - الصفحة ١٦
ادب رعايت نكرده و از جاى نجنبيد. چون پدرم به مكان خود قرار گرفت و به رسم بازرگانان دفتر و روزنامه بيرون آورد، نزد خويش بنهاد، با يكى از حاضران گفت كه از نام و نژاد آن مرد مرا خبر ده. آن مرد خود بدان گفتار متفطن شده گفت: من خودم حاضرم، هر چه خواهى جويا شو. پدرم گفت: آيا اى مرد شأن خود را از آن معروف تر دانى كه من از حال تو پرسش كنم؟ گفت: آرى، من آنم كه نامه ام دريدى و خود در آن حال تو را مىديدم. پدرم را از استماع آن دعوى باطل حالت دگرگون شد، قوت صبر و تحمل نماند، چهره اش از شدت خشم افروخته گشت و رگهاى گردنش درشت شد. سخنان نا ملايم به ميان آمد، جمعى برايشان گرد آمدند و ما جرى پرسيدند. پدرم شرح مكتوب برايشان بخواند. بالجمله حلاج هواى قم از سر بنهاد، طريق مسافرت پيش گرفت ".
در اينكه حسين بن منصور حلاج در آغاز كار خود را فرستاده امام غايب و وكيل وباب وى مىخوانده است و در همان زمان سفرى بقم كرده و همين دعوى را در برابر شيعه قم داشته است گويا ترديدى نباشد و اين خبر بتواتر و در بسيارى از كتب شيعه آمده است (1). از اين خبر معلوم مىشود كه أبو الحسن على بن حسين مردى توانگر و از مالداران زمان خود بوده و در قم به بازرگانى و سوداگرى مىگذرانده و شايد به همين جهت رياست مادى و معنوى شيعه قم را داشته است.
تاريخ سفر وى را به بغداد از گفته أبو الحسن لوزانى در سال 328 آورده اند و گفته اند در بازگشت از اين سفر آن نامه را به امام عصر نوشت و فرزندانش پس از آن به جهان آمدند. اين نكته ظاهرا درست نيست زيرا كه تاريخ رحلت او را به سال 329 يعنى يك سال پس از اين سفر نوشته اند و از طرف ديگر چنان كه پس از اين خواهد آمد در همه مراجع فرزندان متعدد براى او شمرده اند در برخى دو و در برخى سه پسر نام برده اند: حسن و حسين و محمد كه حتى تصريح كرده اند كه از يك مادر و هر سه به دعاى امام عصر به جهان آمده اند از ين قرار لااقل مىبايست سه سال پيش از مرگ خود يعنى در 326 اين سفر را كرده باشد. وانگهى معروفترين پسران او أبو جعفر محمد كه همان صدوق دانشمند نامى باشد و ظاهرا سومين فرزند او بوده در 381 در گذشته و تصريح كرده اند كه در هفتاد و چند سالگى رحلت كرده است و اگر در 70 سالگى در گذشته باشد در 311 ولادت يافته و اگر پس از سفر بغداد و به دعاى امام عصر به جهان آمده باشد ناچار سفر بغداد أبو الحسن مىبايست دو سه سال پيش از 311 روى داده باشد.
از سوى ديگر يكى از كسانى كه از وى روايت كرده عكبرى از رواة معروف شيعه است كه از 326 ببعد به ديدار وى نايل شده (2) و چون عكبرى در بغداد مىزيسته است بايد سفر وى را به بغداد از 326 ببعد دانست و اين نيز با آنچه پيش از اين گذشت مغايرت دارد.

(1) خاندان نوبختى تأليف آقاى عباس اقبال - طهران 1311 ص 111 - 112 (2) تلقيح المقال ج 2 ص 283
(١٦)
الذهاب إلى صفحة: «« « ... 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 ... » »»
الفهرست
الرقم العنوان الصفحة
1 باب أصناف الأخوان 30
2 باب حدود الأخوة 30
3 باب الشفقة على الأخوان 32
4 باب اتخاذ الأخوان 32
5 باب اجتماع الأخوان في محادثتهم 32
6 باب مواساة الأخوان بعضهم لبعض 36
7 باب حقوق الأخوان بعضهم على بعض 38
8 باب الأخ مرآة أخيه 42
9 باب اطعام الأخوان 42
10 باب تلقيم الأخوان 46
11 باب منفعة الأخوان 46
12 باب استفادة الأخوان 46
13 باب المؤمن أخو المؤمن 48
14 باب إفادة الأخوان بعضهم بعضا 48
15 باب هجر الأخوان 48
16 باب استيحاش الأخوان بعضهم من بعض 48
17 باب محبة الأخوان 50
18 باب ثواب التبسم في وجوه الأخوان 52
19 باب ثواب قضاء حوائج الأخوان 52
20 باب النهى عن سؤال الأخوان الحوائج 54
21 باب زيارة الأخوان 56
22 باب العناية بالأخوان 58
23 باب مصافحة الأخوان 58
24 باب ادخال السرور على المؤمن 60
25 باب البخل على الأخوان 62
26 باب الشكوى إلى الأخوان 62
27 باب ثواب من فرح أخاه 64
28 باب لقاء الأخوان بما يسوءهم 64
29 باب بر الأخوان 64
30 باب السعي في حوائج الأخوان 66
31 باب ثواب إقالة الأخ أخاله 72
32 باب اختبار الأخوان 72
33 باب الثقة بالأخوان 72
34 باب صدق الإخاء 72
35 باب السعي في حوائج الأخوان بغير نية 74
36 باب استذلال الأخوان 74
37 باب من دهن أخاه 74
38 باب حب الأخوان 74
39 باب الوقيعة في الأخوان 76
40 باب الدعاء للأخوان 76
41 باب ملاطفة الأخوان 78
42 باب كسوة الأخوان 78
43 باب من يجب اجتناب مؤاخاته 78