پس همچنين منفعت آن را به غير نمىتوان منتقل كرد بدون اذن ايشان. و اما هر گاه مدت معين نباشد يا مادام العمر باشد پس مصالحهء اصل منافع اعيان هم مشكل است چه جاى حق زمين. زيرا كه معلوم نيست كه چنين جهالتى در صلح هم جايز باشد. و اما هر گاه بنا و عمارت از سنگ و خاك همان زمين باشد، پس اين در حكم اصل زمين است. و از آن قبيل است حفر نهر و ساختن مرز در آن خاك.
56: سؤال: هر گاه زيد وقف كند ملكى را، و توليت آن را مادام الحيات براى خود قرار دهد، و بعد موته از براى ارشد اولاد ذكور باشد نسلا بعد نسل به شرط تقدم طبقه اولى بر طبقه سفلى و منافع ملك را چنين قرار دهد كه اخماسا قسمت شود. خمسى از آن مصروف سبيل خير شود. و خمسى از آن را اولاد او به مصرف برسانند به طريق ارث شرعى. و سه خمس ديگر مخصوص واقف باشد من باب التوليه مادام الحيات. و بعد موته دو خمس اول باز به طريق سابق صرف شود و سه خمس ديگر به مصرف مزار واقف و تلاوت قرآن شود از براى او. و در حين وقف دو پسر داشت يكى بكر و يكى عمرو. الحال بعد انقضاى چندين طبقه وارث او پسرى از نسل بكر مانده كه به پنج پشت به زيد مىرسد. و پسرى نيز از نسل عمرو مانده كه آن نيز به پنج پشت به زيد مى رسد، و پسرى ديگر از او مانده كه به چهار پشت به زيد مىرسد.
الحال آن خمسى كه مقرر داشته بود كه به اولاد بدهند به طريق ارث شرعى، چگونه قسمت مىشود؟ آيا اقرب به واقف - كه آن پسر عمرو است كه به چهار پشت به واقف مىرسد - منع ابعد مىكند از نسل هر كدام باشد -؟. يا منع اقرب ابعد را مختص است به همان سلسلهء عمرو -؟.
جواب: بدان كه: ظاهرا مراد از قسمت بر سبيل ارث شرعى آن است كه در هر طبقه بايد منافع را فرض كرد كه ميراث واقف است و به طريق ميراث قسمت كرد، خواه واقف در حيات باشد يا نه. يعنى چنان كه هر گاه واقف كه مالك ملك بوده مىمرد و اين ملك مىماند بايست در ميان اولاد (للذكر مثل حظ الانثيين) قسمت شود و ولد صلبى مانع ارث اولاد اولاد باشد، همچنين در حيات واقف منافع (را) (للذكر مثل حظ الانثيين) ميان خود اولاد صلبى قسمت كنند، و به