اولاد ذكور او كه موصوف باشد به آن صفات. وهكذا ما تناسلوا و تعاقبوا). پس از اينجا معلوم شد كه تا اولاد ذكور به وصف مذكور باشد اولاد اولاد، توليت ندارد. و مادامى كه اولاد اولاد به اين وصف باشد، اولاد اولاد اولاد توليت ندارد.
وهكذا معلوم شد كه توليت كه واقف قرار داده مراتب و طبقات دارد كه با وجود قابل توليت كه متصف به صفات مذكوره باشد در طبقه و مرتبه اول، به طبقه ثانيه نمىرسد. هر چند او هم قابل باشد و متصف به صفات مذكوره باشد. و اما بعد انقراض اولاد ذكور واقف كه توليت را به ميرزا محمد على و ميرزا رحيم مفوض كرده نيز گفته است كه بالمناصفه بين ايشان و بعد ايشان به اكبر اولاد ذكور ايشان و اولاد اولاد ايشان ما تناسلوا و تعاقبوا. و ظاهر اين است كه در اينجا نيز ترتيب را ما بين اولاد اين دو نفر و اولاد اولاد ايشان منظور داشته به قراين بسيار كه از جملهء آنها مراعات قرب و بعد است در اولاد خود.
و بعد از آن نيز گفته است كه بعد انقراض اولاد ايشان توليت از براى كسى باشد كه اقرب به ايشان باشد از سلسلهء شهداوى. و از جملهء آن اين است كه جزما بسيار امورى كه در حق اولاد خود اعتبار كدره در اينجا نيز معتبر است، و به مقايسه و ظهور وا گذاشته، مثلا اكبر بودن اولاد اولاد، و محجور عليه نبودن و امثال آن. و از جملهء آنها اين است كه بعد از آن عبارت پيش، گفته است (و در هر مرتبه از مراتب توليت، متولى اولاد ذكور خواهد بود دون اناث، كه اگر در طبقه مقدم ذكور نباشد، ذكور طبقهء مؤخر مقدم خواهد بود).
زيرا كه شكى نيست كه مراد از مراتب و طبقات، مراتب و طبقات اولاد است. و الا مرتبه واقف و مرتبه ميرزا محمد على و ميرزا رحيم كه دو مرتبه است از مراتب ملاحظه اولاد ذكور كردن در آن، معنى ندارد. پس مراد طبقات و مراتب اولاد است و تخصيص عموم هر مرتبه به اولاد واقف بى وجه است. و مراد از مرتبه و طبقه اين است كه مثلا تا اولاد باشد، توليت به اولاد اولاد نرسد. و اين عبارت تأكيد است از براى آنچه پيش گذشته است از اعتبار ذكوريت كه در اولاد واقف و اولاد اين دو نفر هر دو ذكر شده بود.
و وجه آن اين است كه: ظاهر از مرتبه و طبقه اين است كه مرتبه بودن و طبقه