259: سوال: به عرض اقدس عالى مىرساند كه كمترين صبيه خود را به پسر همشيره خود تزويج كردم. و گويا قبل از زفاف، ملاقات فى مابينهما افتاده. يا به جهت صدور حركت ناخوش، يا به جهت عدم ملايمت اخلاق، دختر اظهار كراهت شديده نمود. و كمترين نيز بعد از مواعظ او را ساكت نمودم. و بعد از آن كه دختر را به تصرف او دادم و زفاف اتفاق افتاد، كراهت شديدتر شد از سابق. و ليكن از راه حياء و مراعات احترام جانب پدر، تفضيح حال خود نمىنمود. و در اغلب اوقات آثار حزن و اندوه و گريه از و جنات احوال او ظاهر بود. و ناملايمى كه زوج نسبت به او به عمل مىآورد ديگران در بعض اوقات مطلع مىشدند. و ليكن از كمترين مخفى مىداشتند. و كمترين به مراتب مرقومه مطلع بود و در مراتب مرفوعه هم خفائى نيست.
و سه چهار سال بر اين مقدمه گذشت و پسر را قدرت بر مباشرت به هم نرسيد. و اول وهله ادعا مىنمود كه دختر تمكين تام نمىكند. و كسان دختر، دختر را نصيحت كردند. و دختر ايمان مغلظه ياد نموده كه من تقصير ندارم و پسر مكره است و مى خواهد كه بدون حق، تقصير را بر من قرار دهد. و اين معنى موجب زيادتى حزن و اندوه و كراهت او شد. آخر الامر پسر اعتراف كرد به عجز، و مشغول معالجه شد. و در اين اوقات بعضى از عوام مذكور نموده كه آن پسر (مربوط) است و در حال اجراى صيغه او را بستهاند.
بايد زوجه را طلاق دهد و ثانيا او را نكاح كند تا ناخوشى از او رفع شود. و زوج خوف داشت كه بعد از طلاق زوجه راضى به نكاح نشود، بلكه يقين بود.
لهذا شخصى به نزد دختر آمد كه (تو مرا وكيل كن كه بعد از طلاق تو را تزويج كنم به زوج به مبلغ قليل كه عبارت از يك تومان يا كمتر به قليلى يا بيشتر). و زوجه جاهله به اين كه طلاق غير مدخوله موجب استرداد نصف صداق است، بلكه چنين مىدانست كه صداق ثانى علاوه بر صداق اول است. و چون مظنه استخلاص از براى خود نداشت و اين وكيل را جالب نفع مىپنداشت، لهذا او را وكيل نمود كه او را بعد از تطليق دوباره نكاح كند. و چنانچه به مراتب مشروحه علم مىداشت البته او را وكيل، نمىنمود. يا آن كه بعد از تطليق مزبور تحصيل اذن