مثل صحيحه هشام بن سالم كه مىفرمايد (الوكالة ثابتة حتى يعلم بالخروج منها، كما اعلمه بالدخدول) (1) بلكه مطلقا دلالت ندارد. به جهت آن كه ظاهرا روايت بلكه صريح آن حكم عزل موكل اسآت وكيل را، نه عزل وكيل خود را. به اعتبار اين كه اگر اراده شود از لفط وكالت مجموع عقد، پس بلا شبهه بعد از رد وكيل وعزل او خود را، عقد منفسخ مىشود بالاجماع، و تا رجوع نكند اتفاقى است كه وكالت منفسخ است. پس ديگر چگونه امام عليه السلام مى فرمايد كه (الوكالة ثابتة حتى يعلم). بلى اين در صورت عدم علم وكيل به عزل موكل او را، خوب است. به اين كه اراده كنيم حكم عقد را و استصحاب حكم عقد را. و اگر مراد از وكالت ايجاب است مطلقا، پس آن نيز خوب است و مطابق است با آنچه گفتيم نهايت آن نيز خلاف ظاهر حديث است. چنان كه پوشيده نيست. بلكه ظاهر حديث بقاوى وكيل بودن و ثبوت وكالت است در صورت عدم عزل او خود را (هر چند در نفس الامر موكل او را عزل كرده باشد) مادامى كه عزل به او نرسيده است. نه مطلقا.
و به هر تقدير: اظهر جواز طلاق مزبور است خصوصا با موافقت نفى عسر وحرج، و سماحة ملة حنيفه بيضاء والله العالم. (2)