زيد، و هر گاه نكول كرد و قسم را رد نكرد بر مدعى ممر آب را تسليم او كند. و هر گاه رد كرد و مدعى قسم خورد باز ممر را مىگيرد، و اگر نكول كرد حق او ساقط مىشود.
و هر گاه صاحب يخچال دعوى ظنى كند هم اظهر اين است كه تسلط قسم دارد. و در اينجا رد قسم نمىباشد، به محض نكول حق ممر ثابت مىشود. و هر گاه زيد منكر به عنوان جزم نباشد بلكه بگويد كه من علم ندارم كه تو را حقى در اينجا هست. در اين صورت اشكال عظيم به هم مىرسد. و هر چند ظاهر علما آن است كه قسم متوجه او مىشود و چون نمىتواند قسم ياد كرد به عنوان جزم و دليلى هم نيست بر جواز قسم نفى العلم، قسم را رد مىكند به مدعى، هر گاه قسم خورد مىگيرد، و الا حق او ساقط مىشود و لكن اظهر در نظر حقير اين است كه اين قسم مردود نيست. بلكه رجوع قسم به مدعى مىشود نظر (1) به عموماتى كه يمين از جمله امورى است كه رفع نزاع به آن مىشود [در جائى كه] طريق ديگر براى رفع دعوى نيست (و تحقيق اين مطلب را در كتاب قضاى مناهج كردهام) و اما هر گاه (2) مدعى دعوى ظنى كند و زيد بگويد نمىدانم، در اينجا دعوى از اصل ساقط است. (3) 81: سوال: زيد مصالحه مىكند يك خروار پوست همدانى را به عمرو - بدون اين كه وزن كند و مشاهده پوستها بشود - به شرط اين كه اگر از پانصد ر عدد بالاتر باشد زيادى مال صاحب پوست باشد، به مبلغ معينى. آيا صحيح است يا نه؟ -؟.
جواب: اظهر اين است كه جهالت در صلح مغتفر است به شرط اين كه استعلام حال در وقت صلح متعذر باشد، يا متعسر. بدون فرقى ما بين عوض و معوض، و صلح بر حقوق قديمه و صلح ابتدائى. و هر گاه استعلام متعذر با متعسر نباشد بالفعل، صحيح نيست. و