جامع الشتات (فارسي) - الميرزا القمي - ج ٢ - الصفحة ٤٦٩
حاضر نيست، و [بايع] نمىتواند به او برساند. يا حاضر است و محبوس است و دست به او نمىرسد، همچنين باشد. و ظاهر اين است كه همين كه تسلط بر فسخ به هم رساند اگر در همان حين غافل بشود و انشاء فسخ نكند تا مدت خيار هم منقضى شود، باز تسلط باقى است. چون كوتاهى در مقتضاى شرط نكرده است.
و اما اگر بايع فراموش كند رد ثمن را تا مدت خيار. يا فراموش كند آنكه خيارى از براى او هست. يا آنكه مشترى غايب باشد و [بايع] جاهل باشد به اينكه بايد به نزد حاكم ببرد يا به عدول مومنين بسپرد تا مدت منقضى شود. پس به مقتضاى شرط و مفهوم اخبارى كه در بيع شرط وارد شده اين است كه خيار ساقط شود. و تصريحى به حكم اين در كلام علما الحال در نظر نيست، و لكن مقتضاى دليل همين است. بلى متوجه اين شده‌اند كه هر گاه بايع غايب باشد يا جاهل باشد به خيار، مثل آنكه بايع در بين مدت بميرد و وارث نداند كه خيارى از براى او بود تا مدت منقضى شود. 1 و گفته‌اند كه در اين صورت خيار ساقط مىشود. و ظاهر اين است كه ماخذ هر دو مسئله يكى است، و ماخذ همان است كه گفتيم كه مقتضاى شرط است و مفهوم روايات دلالت بر آن دارد.
208 - سوال: زيد اموال بسيار از جمعى گرفته و الحال پريشان، و قليل مالى دارد و از؟ باب مىخواهد آن مال قليل را ميان خود تقسيم كنند، و لكن بعضى از آنها غايب‌اند و بعضى هنوز موعد طلب ايشان نشده چه بايد كرد.
جواب: اين شخص را در اصطلاح شرع " مفلس " مىگويند. و او را حاكم شرع منع مىكند از اموال او و تقسيم مىكند ميان غرماء. و تقسيم اموال او جايز نيست مگر به چند شرط:
اول: اينكه ديون ثابت باشد در نزد حاكم شرع.
دوم: اينكه ديون حاله باشد، يعنى دينى كه مؤجل باشد باعث اين نمىشود كه او

1: در نسخه شد
(٤٦٩)
الذهاب إلى صفحة: «« « ... 464 465 466 467 468 469 470 471 472 473 474 ... » »»
الفهرست