اداء القيمة، جمع بين العوض و المعوض. فغاية الامر ان هذا التقاص المتوهم، اسقاط البدل المتوهم من باب الحيلولة، فما الذى اسقاط الثمن الذى استحقه الغاصب من جهة البيع، و قد ذكرنا ان فسخه للبيع منفردا، لا يوجب اسقاط الثمن فى نفس الامر، و ان توهمه الغاصب.
165 - سؤال: هر گاه كسى معاملهء لازمه (مثل بيع يا صلح) كرده باشد. و در ضمن عقد، شرط خيار فسخ در مدت معينه به جهت احدهما شده باشد. و بينهء عادله شهادت بدهند كه در عرض مدت مذكوره، صاحب خيار گفته است كه من آن معامله را فسخ كردم. آيا اين قول موجب فسخ است يا نه؟ -؟.
جواب: هر گاه عبارت " فسخ كردم " به قرنيهء مقام معلوم شود كه انشاى فسخ است، و بينه هم بر اين معنى شهادت بدهند. اشكالى ندارد، و فسخ ثابت است. و هر گاه شهادت بدهند به لفظ خبر، يعنى آن شخص خبر داده است كه فسخ كردهام، و بينه اين اخبار و اقرار را شهادت مىدهند، ظاهر اين است كه اين نيز شهادت بر فسخ هست. و همين قدر كافى است در فسخ. به اعتبار آنكه اخبار از آن با وجود استلزام حصول آن در خارج بقاى آن را، بالفعل دلالت دارد بر اخبار او از حال، به اين معنى كه الحال مال سابق من، مال من است.
نظير اين است رجوع در طلاق. چنان كه اتفاق علما است كه اگر زوج در حال عده انكار طلاق بكند، مىگويند اين رجوع است، و اين نيست الا به جهت اينكه انكار طلاق مستلزم اقرار به زوجيت است. و همچنين احاديثى كه دلالت دارد بر اينكه در حين رجوع شاهد نگرفته باشد بعد از آنكه به خاطرش آيد، شاهد بگيرد، و ظاهر اين اخبار اين است كه در نزد شهود اقرار كند كه من رجوع كردهام.
هر چند به عنوان اخبار از گذشته باشد. و مطلقا دلالتى بر اين ندارند كه ثانيا انشاى رجوع بكند.
و ايضا: هر گاه شهود مىبينند كه شخصى با زن مطلقهء خود ملاعبه مىكند به قصد اينكه زن اوست، نه به نيت حرام، و لكن معلوم ايشان نباشد كه انشاى رجوع، قبل از اين شده