- " من هم انسانى مانند شما هستم " (1).
2 - پيامبر (صلى الله عليه وآله) سحر زده شد و چندين روز را به همين حال گذراند و نمىتوانست كارى كند (2).
3 - در نماز به آن حضرت فراموشى دست داد و نفهميد چند ركعت خواند (3).
4 - در ماه رمضان جنب مىشد و نماز صبحش فوت مىگشت (4).
5 - روايت مىكنند كه روزى آن حضرت در منزل " عايشه " دراز كشيده بود و رانش نمايان بود كه " ابوبكر " بر او وارد شد و او در همان حال با وى گفتگو كرد، پس از آن " عمر " وارد شد و در همان حال با او سخن گفت ولى هنگامى كه " عثمان " اجازه ورود خواست، حضرت نشست و لباس خود را جمع كرد، " عايشه " سبب اين كار را پرسيد، فرمود:
- " آيا نبايد خجالت بكشم از كسى كه فرشتگان از او خجالت مىكشند " (5).