ساقط مىگشت، همانا خداوند سبحان با دادن اختيار، مردم را فرمان داد، و با قدرت بر پرهيز، آنها را نهى فرمود، تكاليف او آسان بوده، هرگز تكليف سنگين قرار نداده است، و طاعت كم را پاداش زياد عطا مىفرمايد.
نا فرمانى خلق نشانه مغلوب شدن او نيست، و اطاعت آنان نيز علامت اجبار و اكراه الهى نمىباشد.
پيامبران را بازيچه نفرستاد و كتاب را بيهوده بر مردم نازل نكرد و آسمانها و زمين و موجودات ميان آن دو را باطل نيافريد:
* (ذالك ظن الذين كفروا فويل للذين كفروا من النار) * (1).
" اين گمان اهل كفر است كه واى بر آنها از آتش " (2).
در واقع مروج چنين فكرى " امويان " بودند تا خلافت خويش را قضاى الهى جلوه دهند و جلوى هرگونه مبارزه با آن را بگيرند به عنوان نمونه:
1 - وقتى از " عثمان " خواستند از خلافت كناره بگيرد پاسخ داد: " پيراهنى را كه خدا بر من پوشاند، بيرون نمىآورم " (3).
2 - " معاويه " مىگفت: " خداوند اين حكومت را به من داده است هر چند شما را خوش نيايد " (4).