و " حنبل بن اسحاق " مى گويد:
سمعت ابا عبد الله يقول: ابن اسحاق ليس بحجة، (1) از " احمد حنبل " شنيدم كه مى گفت: سخن " ابن اسحاق " حجت نيست.
و " عبد الله بن احمد " نيز مى گويد:
ما رأيت ابى اتقن حديثه قط، وكان يتتبعه بالعلو والنزول.
قيل له يحتج به؟ قال: لم يكن يحتج به في السنن، (2) هيچ گاه نديدم كه پدرم حديثش را متقن بداند، بلكه روايت او را بالا و پايين مى كرد. به او گفته شد: آيا به روايات " ابن اسحاق " مى توان احتجاج كرد؟ گفت: در سنتها به آن احتجاج نمى شود.
" ايوب بن اسحاق ابن سامرى " مى گويد:
سألت احمد: اذا انفرد ابن اسحاق بحديث تقبله؟ قال: لا والله، انى رأيته يحدث عن جماعة بالحديث الواحد ولا يفصل كلام ذا من كلام ذا، (3) از " احمد " سؤال كردم: هرگاه " ابن اسحاق " به تنهايى روايت را ذكر كند، آيا از او مى پذيرى؟ گفت: نه، به خدا سوگند! من او را ديدم كه سخن گروهى را در يك حديث روايت كرد، بدون آن كه كلام هر يك را از ديگرى جدا كند.
همچنين " الميمونى " درباره ء " ابن اسحاق " از " ابن معين " نقل مى كند كه