خارجي خود نياز به فصل دارد و باز نقل كلام در اين فصل مىشود و هكذا. اين مطلب شريف را نخست جناب شيخ رئيس در فصل ششم از مقاله نخستين قاطيقورياس شفا عنوان فرموده است (منطق شفاء ج 1 ص 45 ط مصر) و صاحب اسفار از اين تحقيق و تنقيب شيخ انتقال يافته است كه فصول حقيقي اشياء وجودات خاصه آنهايند.
چنان كه در تعليقه اى بر شفاء گويد: " كلمة عرشية إن الذى هدانا الله بنوره وأفاض على قلبنا بفضله هو أن الصور النوعية ليست بجواهر ولا بأعراض هي وجودات خاصة والوجود ليس بجوهر في ذاته ولا عرض.. " (ص 73 ط 1 رحلى چاپ سنگى). و در چند جاى اسفار متعرض بدين كلمه عرشيه شده است به خصوص در فصل سوم منهج سوم مرحله نخست آن، و در فصل هشتم مرحله چهارم آن (ج 1 ط 1 رحلى ص 70 و 119).
غرض اين كه علم به فصول اشياء كه در واقع معرفت به حقائق وجودى آنها است جز به طريق معفت شهودى ميسر نيست زيرا كه فصول منطقى حكايات فصول حقيقي وعلامات و امارات آنهايند، لاجرم معرفت شهودى به حقائق اشياء ارفع از معرفت نظرى بدانها است، معنى اين سخن نه اين است كه معرفت نظرى باطل است وعلم منطق ناصواب. فافهم، والله سبحانه ملهم الصواب.
و بايد دانست كه علوم حقيقي هم از طريق نظر و استدلال حاصل آيد و هم از طريق تصفيه واستكمال. دست فكر نظرى در معرفت برخى چيزها مانند وجود و بسائط مطلقا كوتاه است و لكن از طريق معرفت شهودى علم بدانها صورت پذير است، لذا در عبارت عارفان آمده است كه تحصيل علم بدين گونه چيزها از فكر نظرى ميسور نيست، ديگران از ظاهر عبارت آنان پنداشته اند كه عارفان مطلقا حكمت نظرى را مردود مىدانند و برهان منطق را منتج علم يقيني نمىشناسند، و اين پندارى ناصواب درباره آنان است، و اگر متصوفى به اطلاق فكرت نظرى را مذمت كند و نادرست داند به تعبير صاحب اسفار بايد او را از جهله صوفيه دانست. در اين كلمه عليا به تفصيل در رساله " قرآن وعرفان و