جامع الشتات (فارسي) - الميرزا القمي - ج ٢ - الصفحة ١١٦
منصرف نمىشود.
پس هر گاه صلح غبن. بيع مزرعه واقع شد و غبن هم موافق آن چيز است كه غالبا مثل آن غبن را ساقط مىكنند و صلح مىكنند، ديگر ادعاى غبن در آن نمىتوان كرد. و هر گاه بيشتر است، دعوى غبن، در صلح غبن هم ثابت است. و چارهء خلاصى از تسلسل و دعوى غبن صلح غبن، به اين نحو مىشود كه تصريح كنند كه صلح كرديم اگر چه ما فوق آنچه متصور شود كه بيرزد، اگر هزار برابر بالاتر هم باشد. چنان كه در مسائل صلح بيان كرده‌اند كه هر گاه مبطل عالم باشد به مقدار حق، و محق جاهل باشد به حق و قلبا راضى شود به صلح و تصريح كند كه اگر اضعاف مضاعف اين باشد اگر عالم به ما فيها باشد كه من راضيم.
در آن صورت برى الذمه مىشود. بخلاف آنكه بر محق مجهول باشد و صلح كند بدون اين تصريح كه صلح در نفس الامر صحيح نيست اگر چه در ظاهر به صحت آن حكم مىشود.
83 - سؤال: هر گاه احد متبايعين دعوى غبن كند، و مدعى جهالت قيمت باشد در وقت بيع و نزاع كنند. قول كدام است -؟
جواب: بدان كه: شرط صحت دعوى غبن اين است كه آن مغبون عالم به قيمت وقت نبوده باشد، و واقعا در آن وقت هم اين تفاوت در قيمت بوده و بعد عارض نشده. و اين ثابت نمىشود مگر به شاهد يا به اقرار و اعتراف غابن. و ظاهر اين است كه خلافى در اين نباشد. و هر گاه بينه نباشد و اعتراف هم نكند، و [مدعى غبن] مدعى جهل باشد، پس اگر جهل در حق مثل او ممكن نيست، قول او را نمىشنوند. و هر چند قسم بخورد. و هر گاه ممكن باشد، در آن دو قول است:
اول: سماع قول او است با يمين. به جهت آنكه قول او موافق " اصل " است (يعنى اصل عدم علم) و اين امر هم از امورى است كه غالبا كسى مطلع به آن نمىشود (و الا مانند احتلام در مدعى بلوغ است) پس او بمنزله منكر است و قول او مقدم است با يمين.
دوم: عدم سماع است، به جهت استصحاب لزوم عقد و عمومات وجوب وفاى به
(١١٦)
الذهاب إلى صفحة: «« « ... 111 112 113 114 115 116 117 118 119 120 121 ... » »»
الفهرست