دلك، أصل واحد يدل على زوال شئ عن شئ ولا يكون إلا برفق، يقال: دلكت الشمس: زالت، ويقال: دلكت، غابت، و الدلك، وقت دلوك الشمس، و من الباب دلكت الشئ، و ذلك أنك اذا فعلت ذلك لم تكد يدك تستقر على مكان دون مكان، (1) واژه ء " دلك " يك ريشه دارد كه دلالت بر زوال و بر طرف شدن چيزى از چيزى دارد كه به نرمى و مدارا صورت گيرد، چنان كه گفته مى شود:
" خورشيد زوال پذيرفت " و گفته مى شود: " دلوك كرد "، يعنى غائب شد. " دلك " به معناى وقت غروب خورشيد است. از همين باب است كه گفته مى شود: " چيزى را دلاكى كردى "، و آن وقتى است كه آن را چنان حركت دهى كه دستت در مكانى دون مكانى نماند (در يك جا قرار نگيرد).
همچنين " ابن اثير " در " نهايه " مىنويسد:
دلوك الشمس في غير موضع من الحديث، ويراد به زوالها عن وسط السماء، وغروبها أيضا. وأصل الدلوك الميل.
" دلوك خورشيد " در جاهاى مختلفى از روايات به كار رفته است و مقصود از آن، زوال خورشيد از وسط آسمان و همچنين غروب خورشيد است. معناى اصلى دلوك، ميل (كج شدن) است.
" ازهرى " مى گويد: به نظر من دلوك خورشيد، ميل آن از وسط آسمان در نيمهء روز است، تا آيه شريفه، جامع نمازهاى پنجگانه باشد و معناى آيه چنين است - والله اعلم -: