و مهم ترين دليل او بر مدعايش اين است كه:
امت اجماع كرده اند بر اين كه در شناخت شريعت، اعتماد بر سلف نمايند. پس ما هم بايد به آن ها مراجعه كنيم، و رجوع به سلف نمى شود، مگر آنچه به سند صحيح از آن ها مروى باشد و در كتاب هاى مشهور با بيان ارجح از دلالت آن ها و تخصيص عموم آنها و جمع بين مختلفاتشان مدون باشد. اين خصوصيات يافت نمى شود مگر در مذاهب اربعه. هيچ مذهب ديگرى به غير اين صفت نيست، مگر اماميه وزيديه، و آنان اهل بدعت هستند. (1) ما مىپرسيم: اگر كسى آنچه را از اين ائمه چهارگانهء اهل تسنن مأثور است، بداند و بفهمد كه همهء آنان يا برخى از آنان در استنباط مسائلى خطا كرده اند، آيا باز هم بايد از آنان تبعيت كند؟
آيا اگر رأيى از غير اين ها به همين قوت نقل شده باشد، مثلا از اساتيد رؤساى مذاهب اربعه يا از مشاهير يا معاصرين اينها، باز هم قائل به اين هستيد كه بايد فقط از يكى از اين ها تقليد كرد؟
به علاوه، تبعيض در تقليد چه عيبى دارد؟ وقتى مى بينيم در جايى فتواى يكى از اين ائمه يا غير آنان، مستدل تر است و خود ما نيز همان را مىفهميم، چرا از آن دست بكشيم و خود را ملتزم به يك مذهب خاص بدانيم؟ آيا اين خود يك بدعت بزرگ نيست كه فهم اسلام را محصور در چهار نفر بكنيم؟
قرآن كريم و روايات شريفه ما را به تفقه در دين دعوت مى كنند.
رجوع به سلف در نقل است، نه در استنباط، خصوصا اگر مخالف استنباط خود ما باشد. كسانى كه فقه را موقوف بر اين چهار نفر دانسته اند، درباره ء