خداى تعالى كه مقهور نمايد عباد را بر دفع ظلم ايشان از انبياء چنان كه در حق كثيرى از انبياء واقع شد مثل موسى بن عمران كه هفت سال بر باب قصر فرعون بماند و حاجبان فرعون مانع بودند او را از داخل شدن در قصر و ديدن فرعون فضلا از آنكه اداء رسالت و اتيان به مأموريت نمايد چون رسل انطاكية، و مثل كفار قريش كه مردم را منع و زجر مىكردند كه گوش به سخنان رسول الله (صلى الله عليه وآله) ندهند بلكه در بعضى از اوقات گوشهاى خود را مىگرفتند كه كلام آن سرور را استماع ننمايند پس اگر لطف بر خدا واجب بود چرا خدا دفع آن اذيتها از ايشان ننمود تا آنچه را كه مأمور بودند تبليغ نمايند؟
بلى اگر منع ايشان مؤدى به نقض غرض يا لزوم عدم تماميت حجت و عقاب بلا بيان و حجت شود مثل آنكه در تمام زمان رسالت خود ممنوع از تبليغ به قدر كفايت شوند، البته در اين صورت چنان لطفى واجب است بر خدا و واجب است عقلا كه خداوند حفظ نبى خود نمايد كه آنچه مقصود از تبليغ است حاصل گردد و حجت الهى بر خلق تمام شود ولسان معذرت ايشان در طغيان و مخالفت منقطع گردد در اين صورت حال وصى نيز مثل حال نبى خواهد بود كه اگر بالمره متصدى اعباء خلافت و امامت نشود ومنجر به نقض غرض الهى شود در نصب او از براى خلافت، در چنين مقام مىگوئيم واجب است بر خدا لطف خود را درباره مكلفين منع نمايد و حفظ نمايد حجت خود را كه با او اقامه شرع مبين شود چنان كه اعتقاد امامية در حق ائمه دين است كه آنچه غرض الدر نصب ايشان بر خلافت و امامت حاصل شده و خواهد شد.
شبهه ششم:
شبهه سادسه آنكه سلمنا، حكمت غيبت مهدى موعود با عتقاد شما طايفه امامية به جهت خوف از اعداى دين است و به اين سبب غايب شده و لكن بالنسبه به اولياء و مؤمنين و تابعين خود كه از براى او خوف و وحشت و دهشتى نبوده و نخواهد بود پس چرا از براى ايشان ظاهر نمىشود و افاضه فيوضات به ايشان