شپهر شخصش را گشته است از خدام فلك جنابش را آمده يكى ز عباد چو بندگان بود او را به جان زمانه مطيع چو مخلصان بود او را به دل فلك منقاد جهانيان را نايب مناب هادى عصر كزو جهان همه پرگشته از عدالت و داد زمانيان را قايم مقام نوع نبى كه فلك و ملك زمان را بود چو باد مراد سزد كه بر همه خلق از عبادت او به روز حشر كنند افتخار اگر عباد ز زهد اوست كه زهد اباذرى است عيان نهان ز زهد اباذر شوند اگر زهاد همين نه دين نبى گشته است از او محكم كه از براى تو آرم ز حكمش استشهاد از او به دهر بر آزارد ملت دهرى هم از وى است كه طى گشته مذهب الحاد اگر دهد كسى او را به ديگران نسبت چنان بود كه پر افشان شود هما با خار
(٩٨)