مدار چشم عنايت ز آسمان و ببين حكايت جم و كاووس و كيقباد و قباد چه جوئى از فلك اسباب ملك گردانى نمانده است نشانى ز خسروان بلاد مگر ز قصه شيرين و شكرى غافل مگر كه نيستى آگه ز (خسرو) فرهاد ببين چه كرد ز شيرين فلك زرشك شكر ببين چه كرد ز فرهاد تيشه فولاد همين به پادشهان نيست سختى دوران بناى چرخ چنين بوده است سست نهاد ز نا ثباتى و رسم زمانه نادانى كه بوده است فلك را به كجروى معتاد كنم حكايتى از وصف قمرى و بلبل كنم شكايتى از قصه گل و شمشاد چو گشت با خبر از قمرى آسمان ز فغان چو يافت آگهى از حال بلبل از فرياد كند درخت برومند سرو را از بيخ دهد نهال گل نو شكفته را بر باد
(٩٦)