چگونه بى سپر مدح او توانم بود كه زاه مدحش دور است و طبع من بىزار رسيد بر رگ حالش از اجل نشتر مرگ رسد هر آنچه به شريان ز نشتر فصاد چو گشت منعكف آن آفتاب برج شرف ستاره همه خلق در و بال افتاش جدا مراست از آن ماه منخسف يكسان چه بهمن و چه فرودين و چه مهر و چه مرداد نشان رحلتش از من اگر كه مىخواهى بگير غره از تير و سلخى از خرداد به دقت ار به شما رد درست كس داند گذشته عمر شريفش دو سال از هفتاد غرض چه بود از او دين احمدى برپاى ولى ز كينه فكندش ز پا فلك ز عناد رقم زدا ز پى تاريخ فوت او (شهلا) كه آه رايت دين نبى ز پا افتاد (1265) اگر نبود از او جانشينى اندر دهر اگر نبود از او ناييى بر اهل بلاد
(١٠٠)