ز اعتماد بر آن كلك ساق بسته اوست كه رزق را سر انگشت او ضمان آمد عدوش عاقبت كار سرنگون افتد ز جام دشمنى او چو سر گران آمد بر سخاوت دستشن گهر چه سنگ آرد كه زير تيشه جودش هزار كان آمد سر خلافش برداشت خصم و سر بنهاد در اين معامله بنگر كرا زيان آمد بكفك ساق درستش چو برد مشتفهر به بالش از پى ارزاق در ضمان آمد ميان گردن و سر تيغ باشد آنكس را كه بر خلاف ويش تيغ در ميان آمد زبان ودل به وفايش هر آنكه داشت يكى چو پسته خندان از بخت كامران آمد ببرد دست به دندان ز رشك قدرش چرخ به روز شكل ثريا از آن نشان آمد شب ضلالت از آن رأى آشكارا كرد كه روز كى دو سه خورشيد دين نهان آمد اگر ز طلعت او ديده مانده بد محروم رواست كو ز لطافت همه روان آمد وگر نبود مكانش نشان پذير سزد چو جاى او ز شرف اوج لامكان آمد بسان عنقا يك چند شد نهان آخر همان و ار بدين دولت آشيان آمد چو كرد صدر جهان روى سوى اين حضرت درست گشت كه اين قبله جهان آمد
(٣٨٩)