مظنه قطع خون كفايت مىكند، و همچنين هر گاه در روشنايى عدم قطع خون جراحت معلوم باشد، بعد تاريكى شب فرا رسد يا به جاى تاريكى رود، آيا غلبه ظن كفايت در قطع خون مىنمايد تا تطهير موضع كند يا نه و بر فرض كفايت غلبه ظن هر گاه بعد از تطهير و اداى نماز معلومش شود كه خون حين تطهير منقطع نبوده يا هيچ نداند كه كى آمده آيا موضع ملاقى رامع نماز تطهير و اعاده نمايد يا به حمل اينكه شايد اين خون بعد از نماز آمده قرار مىتواند داد؟...؟
جواب: در جايى كه علم به نجاست به هم رسيد بايد قطع به زوال آن حاصل شود، هر گاه به نحوى از انحاء علم براى او حاصل شد كه اشكالى نيست و به محض سخن يك زن يا دو زن يا دو طفل نمىتوان اكتفا كرد، بلكه به سخن يك مرد عادل هم، مگر با حصول جزم و دور نيست كه شهادت عدلين كافى باشد، و به هر حال در زوال عين نجاست حصول جزم ضرور است و از اين جهت است كه جامه آلوده به منى را خود اين كس بشويد و بعد از خشك شده به سبب زبرى جامه شك كند در زوال عين بايد ثانيا بشويد.
و اين كه در بعضى اخبار، امام (ع) امر كرد زنى را كه جامه خود را به مشق - كه گل سرخ است - رنگ كند (1) نه از براى اين است كه علم به زوال خون شرط نيست، بلكه از براى اين است كه نفرتى كه در طبع حاصل مىشود به سبب بقاى رنگ نجاست رفع مىشود.
و اينها كه گفتيم منافات ندارد با آن كه جايز است جامه نجس را به گازر بدهيم تطهير كند و قول او را اعتبار مىكنيم در تطهير، به جهت آن كه در آنجا دليل هست كه قول فعل مسلم محمول بر صحت است و از اخبار و طريقه علما عصرا بعد عصر ظاهر مىشود كفايت اين، هر چند آن گازر عادل نباشد، در اينجا هم مىگوييم هر گاه كسى سر او زخم شود و خون آيد و به ديگرى بگويد سر مرا تطهير كن و او تطهير كند اكتفا مىكنيم به قول او و فعل او در تطهير كه مشتمل بر زوال عين نجاست است.
اينها در وقتى است كه ممكن باشد تحصيل علم به زوال عين، و اما در صورت عدم امكان، مثل اين كه شب است يا آن شخص كور است پس در آنجا اين قدر مىمالد نجاست را كه