تعارف با سلاح استدلال موضع همديگر را بى رحمانه درهم مىكوبيدند و در عين كمال احترام و حفظ شخصيت همديگر، به طورى كه در پايان مباحثه شخصيت هر كدام از طرفين كاملا محترم و بدون خدشه محفوظ مىماند.
اين روند در نوشتجات و كتابها نيز هست به حدى كه گاهى با الفاظى از قبيل " لو قال الخصم كذا قلت كذا " اگر خصم چنين بگويد در پاسخش چنين مىگوييم، روبرو مىشويم.
اين در وقتى است كه محقق در مقام تقرير، شخصى را در مقام مخالفت با مطالب خويش فرض مىكند و از زبان همان شخص فرضى، بر تقريرات خويش ايراد وارد مىكند سپس به پاسخ آن مىپردازد در اين بين گاهى از شخص فرضى مزبور با " خصم " تعبير مىشود.
بعضىها بدون توجه به جنبه حسن و سازنده اين روال در مقام انتقاد آمده و مىگويند روحانيون در نوشتارهايشان به " حمله " مىپردازند. من بدون اين كه اصرارى در حفظ اين روش داشته باشم يك نكته را توضيح مىدهم:
فرق است ميان يك بحاث مكتبى يا يك نويسنده مكتبى با يك گوينده يا نويسندهاى كه در يك موضوع و رشتهاى كار مىكند كه ارتباط مستقيم با مكتب ندارد مثلا همين روحانيون در نوشتارهاى ادبى - صرف و نحو - برخورد كاملا غير تدافعى دارند حتى از اشعار امرء القيس بت پرست و... شواهدى براى سخنشان مىآورند و به اصطلاح حد و مرزها با كمال بى تفاوتى شكسته مىشود. و نيز فرق است ميان يك بحاث مكتبى با يك بحاث غير مكتبى خصوصا شخص غير مكتبى كه بىمكتبى مكتبش باشد - ليبراليسم - يك فرد مكتبى هم داراى جاذبه و هم داراى دافعه است و بايد چنين باشد و گرنه ماهيتش را از دست مىدهد و يك فرد ليبراليست تنها بايد جاذبه داشته باشد در غير اين صورت ماهيتش را از دست مىدهد.
قلم مكتبى ابتدا در صدد آگاه كردن و " بيدار نمودن " است آنگاه پس از بيدارى طرف، مطلبش را به خودآگاه مخاطب ارائه مىدهد.
قلم ليبراليست هميشه سعى دارد از ناخودآگاه طرف استفاده كند.
فرد مكتبى سخنش را مستقيما به هوش بيدار و آماده طرف مىگويد، ليكن فرد ليبرال سخنش را به طور غير مستقيم به روح و ذهن طرف " القاء " مىكند، اينجا است كه