وعصبتهم، يعني خطبة كرد عمر أم كلثوم را از علي بس عذر آورد بصغر سن أم كلثوم، وبانيكه نكاهداشته است اورا برأي يسر برادر خود جعفر طيار، بس عمر كفت: كه اراده نكرده أم باه راو لكن شندم رسول خداكه ميفر مود: هر سببي ونسبي كه هست منقطع ميشور در روز قيامت سواي سبب ونسب من، وهمة فرزندان دختري عصبه اشيان بدران ايشان باشند جز فرزندان فاطمة بس بدر ستيكه من بدر ايشان وعصبة ايشانم.
صاحب صواعق محرقة كويد حاصل كلامش اينكه انتسابيكه از خصايص حضرت در أين حديث وأمثال آن مفهوم ميشود اينست كه حضرت را بدر بني فاطمة توان كفت، وبني فاطمة رابسران آن حضرت، وجون بني فاطمة را باخبان نبوت نسبت ابوت ونبوت بهم رسيد أين نسيت را در كفائف اعتبار خواهد بود، بس هاشمي غير شريف كفو نمي شود شريفه را، وقول علماء كه بني هاشم وبني عبد المطلب أكفائند محل ان در ما عداي أين صورة است، واكر كسي وصيت كرد كه مال مرابس از من بفرزندان حضرت بد هند وصي راميبا يدكه به بني فاطمة بدهد واكرهم جنين كسي وقف كند بر فرزندان حضرت مصرف ان بني فاطمة خواهد بود، وأين حكم در أولاد دختري ع = غير حضرت (ص) جاري نشود، مثلا اكر كسي وصين كنند كه مال مرابر فرزندان زيد تقسيم كنند أولاد دختر زيد راهيج نمي رسد.
راقك الحروف كويد: در أين مقام شبه وارد من شودكه هركاه از حديث مفهوم شد كه غير شريف كفائت ندارد با شريف بس علي (ع) جرا خطبة عمر را أجابت كرد، وجوابش اينكه أين معنى بنابر ضرورت بود جه درآن وقت عنفوان نشو تنماى شجرة سيادت بود، وشريفي كه با شريفة نسبت كفائتي داشته باد وهم شرعا بأهم ما كحت أو جائز بود باشد أصلا بعرصة وجود نيا مد. انتهى (1).