ما حيله مىكنيم كه آن را از تمحض عدم مقدوريت برآوريم ضم ضميمه مىكنيم كه نگوئيم بيع غير مقدور التسليم محض شده. چنانچه در حيل ربويه كه فرار از ربا مىكنيم با اشتراك حيله در حصول ربح با ربا.
و چنان كه در آنجا علتى كه در حرمة ربا وارد شده - كه اتلاف اموال و سد معروف و غيره است - آن علت را حمل بر حكمت داعيه بر حرمة قرار مىدهيم - مثل رفع ارياح آباط در غسل جمعه و اختلاط مياه در عده - نه علت واقعيه. واطراد در آن شرط نيست. پس معلوم مىشود كه نفس ربا تعبدا ممنوع است، و به اخراج آن به صورت بيع رفع ناخوشى مىشود. 1 و همچنين در اينجا هر چند حكمت در بطلان بيع غير مقدور التسليم، لزوم غرر و سفه، باشد.
لكن از اجماع معلوم شد كه نفس عدم قدرت منشاء بطلان است هر چند سفه لازم نيايد.