الطب الكبير يا فرشته نجات (فارسي) - محمد سرور الدين - الصفحة ١٨٣
ايستاد، حيوانات بيچاره، هراسناك خارج شده وروى سنگفرش روانه گشتند، آدمها با پيش - بندى خون آلود كه يك دسته كارد به كمرشان بسته شده بود آمد ورفت ميكردند، خون از هر سو روان بود. در آنجا گوسفندان وبره هائى را كه از ترس ديوانه شده بودند سر مىبريدند.
يك گاوه ماده وگوساله اش كه به كشندگان تسليم شده سرهاى بدبخت خود را پهلوى همديگر نگاهداشته بودند با وجود اينكه ضربتهاى چماق صاحب خشمناك از اين مهربانى آنها را گيج كرده بود.. واز تمام اين ساختمان ناله هاى جگر خراش جنبندگانى شنيده مىشد كه محروم از ديدن هرگونه ترحم هستند وزندگانى بآنها داده نمىشود مگر براى اينكه قتل عام بشوند.) تا زمانيكه احساسات طبيعى وبى آلايش قلب خودمان رابزور خفه نكرده ايم، واضح است كه در نهاد انسان يك احساس تنفر واكراه از كشتار ودرد ساير جانوران وجود دارد ونيز آشكار است كه هر گاه همه مردم وادار مىشدند حيواناتى را كه مىخورند با دست خودشان بكشند بيشتر آنان از گوشتخوارى دست ميكشيدند اين شورش طبيعى، اين دلگيرى بر ضد خوراك خونين در نزد كسانى كه گياهخوار، شده‌اند پس از چندين ماه بيشتر مىشود نبايد احساسات طبيعى خودمان را پست شمرده دليل برقت قلب بدانيم، هيچ چيز باين اندازه طبيعى نيست كه احساس تنفر وانزجار انسان از كشتار. چونكه براى اين كار آفريده نشده است. حيوانات درنده اين دلگيرى را حس نمىكنند، احترام بزندگانى وشكنجه وجدالى را كه در نهاد آدميزاد است بايد در نظر داشت، زيرا چيزى از آن عاليتر نداريم. ستمگرى وكشتار بحيوانات نيست بلكه دشنام وناسزا به شرافت ومقام انسانيت است. پيدايش آنان، بدنيا آمدن وبازى وشادى ودردكشيدن ومهربانى مادرى وترس از مرگ وهو وهوس اعضاى بدن وهمچنين مرگ وسرنوشت حيوانات همه شبيه ومانند انسان مىباشد.
ميگويند روح آنان پست تر است، باشد، اما بالاخره مثل ما احساس درد و شادى مىكنند، پستى آنها براى ما تكليف برادر بزرگتر را معين مىكند نه حق دژخيمى وستمگرى را. اين گوشتى كه مردم مىخورند درد وشكنجهء جانوران بيگناه وبى -
(١٨٣)
الذهاب إلى صفحة: «« « ... 178 179 180 181 182 183 184 185 186 187 188 ... » »»