خواست استقامت بنمايد با لگد وزورورزى او را زمين ميزنند، حيوان ديوانه وار كوشش مىكند تا خودش را از زير دست دژخيم رها بنمايد، اما سر او را پيچ داده گلويش را با كارد پاره مىكند آنوقت خون فوران ميزند هر دفعه كه هوا از ريه هاى او بيرون مىآيد، صداى خشكى توليد كرده خون به اطراف پاشيده مىشود، پس از آن مدتى دست وپا زده در خون خود غوطه مىخورد وهنوز جانش بيرون نرفته كه سر او را جدا نموده بادش مىكنند، چشمهاى سياه ودرخشان حيوان كه تا چند دقيقه پيش، از زندگانى سرشار بود غبار مرگ پرده اى روى آنرا ميپوشاند وزبان از دهانش با كف خونين بيرون مىآيد بعد از آن شكمش را شكافته دل ورودهء حيوان را بيرون ميكشند بوى پشكل وبخارى كه در هوا پراكنده مىشود وخون غليظ گنديده كه مگش وپشه روى آن پرواز مىكنند منظره اى چركين ومهيبى را نمايان مىسازد.
قصابها تا بازوى خودشان رادر روده وخون حيوان فرو مىبرند، پس از آن پوست او را جدا مىكنند وبعد آن لاشه هاى لرزان حيوانات را با سرهاى بريده و شقيقه هاى كبود وشكم هاى پاره شده وجگرهاى سرخ كه اغلب داغ چوب وتازيانه اى كه پيش از كشتن بحيوان زدهاند، روى شكم او نمودار است، درگارى به چنگك آويخته ويا روى اسب انداخته به دكانهاى قصابى مىفرستند، آنها اين لاشه ها را گرفته تكه تكه نموده ودستها وپيش بند خود را از نو خون آلود مىنمايند واين تكه هاى گوشت كشته فروخته مىشود.
مردم شكم خودشان را پر از اين گوشت مردار كرده وهمهء كسانيكه گمان مىكنند در زندگانى كمال مطلوب عالى ترى از زرپرستى وشكم چرانى دارند هنگاميكه مى خواهند فكر بنمايند معده آنان از لاشه وخون لخته شدهء جانوران سنگين است.
هرگاه اندكى قلب حساس داشته باشند وبه شكنجه ها وناله هاى دردناك وهمچنين نگاه هاى پر از عجز ولابهء تمام حيواناتى كه در كشتارگاه هاى عمومى وخصوصى سر ميبرند فكر بنمايند بكلى از خوردن گوشت جانوران بيزار خواهند شد.
پيرلرميت - در مقالهء خود مىنويسد: (من ديدم يك قطار راه آهن در جلو سلاخ خانه