آرام كرد... " (1).
14 - " ام سلمه " همسر ديگر پيامبر (صلى الله عليه وآله) خطاب به " عايشه " مىگويد:
- " آيا به ياد مىآورى روزى را كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) با على (عليه السلام) خلوت كرد و توبه آن دو بزرگوار حمله بردى ولى گريان برگشتى، من گفتم: چه شده؟ گفتى: آنها مشغول صحبت خصوصى بودند، رسول خدا (صلى الله عليه وآله) با خشم و صورتى قرمز فرمود: برگرد، به خدا قسم كسى او را دشمن نمىدارد جز اين كه از ايمان خارج شده است.
" عايشه " گفت: آرى ياد دارم!
" ام سلمه " گفت:
به يادت مىآورم كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به من و تو فرمود:
" كداميك از شما همراه شترى هستيد كه سگهاى " حوأب " بر او پارس مىكنند در حالى كه از راه راست منحرف مىگردد؟ " گفتيم:
پناه به خدا و رسولش، آنگاه حضرت بر پشت تو دستى زد و فرمود:
- " زنهار كه تو آن شخص نباشى اى حميرا؟! ".
گفت: آرى ياد دارم!
" ام سلمه " گفت: يادت مىآيد روزى كه پدرت به همراه