قيام و جهاد و قتال نبوده اند. چنانچه عيسى (عليه السلام) جنگ نكرد چون جهاد بر او واجب نبوده است. بر خلاف پيغمبر اسلام صلى الله عليه وآله و سلم) كه جنگ كرد و جهاد بر او واجب بوده است. و روشن است كه احكام شرع بر حسب مصالح تغيير پذير است. (25) و نيز سيد در رساله مختصرى كه درباره غيبت نوشته است مىفرمايد:
" نحن نجوز ان يصل إليه كثير من اوليائه والقائلين بامامته فينتفعون به " (26) يعنى: ما تجويز مىكنيم كه كثيرى از اولياء او و آنهائى كه قائل به امامتش هستند به محضرش برسند و از آن حضرت منتفع شوند.
و استاد بزرگوار ما آيت الله علامه سيد محمد حسين طباطبائي در اين مقام چنين مىفرمايد:
" مخالفين شيعه اعتراض مىكنند كه شيعه، وجود امام را براى بيان احكام دين و حقايق آئين و راهنمائى مردم لازم مىدانند و غيبت امام، ناقض اين غرض است زيرا امامى كه بواسطة غيبتش، مردم هيچگونه دسترسى به وى ندارند، فايده بر وجودش مترتب نيست. و پاسخ ميدهد اينان به حقيقت معنى امامت پى نبرده اند. زيرا در بحث امامت روشن شد كه وظيفه امام تنها بيان صوري معارف و راهنمائى ظاهرى مردم نيست و امام چنان كه وظيفه راهنمائى صورت مردم را به عهده دارد همچنان ولايت و رهبرى باطنى اعمال را به عهده دارد و او است كه حيات معنوى مردم را تنظيم مىكند و حقايق اعمال را به سوى خدا سوق ميدهد.
بديهى است كه حضور و غيبت جسمانى امام در اين باب تأثيرى ندارد و امام از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد اگر چه از چشم جسمانى ايشان مستور است و وجودش پيوسته لازم است اگر چه موقع ظهور و اصلاح جهانيش تاكنون نرسيده است " (27) و در روايت جابر جعفى آمده است كه به رسول الله (صلى الله عليه وآله و سلم) عرض كردم " آيا در غيبت او (مهدى عليه السلام) دوستان آن حضرت از او منتفع مىشوند؟