ممكن است عباد را كه اعتذار نمايند از عدم طاعت به عدم تماميت حجت، پس بايد عذر ايشان را رفع نمود ولسان معذرت ايشان را منقطع ساخت در همه اوقات به آنكه حق تعالى بفرمايد:
" من بعث رسول بر شما نمودم يا نصب ولى از براى شما كردم و لكن شما استماع به سخنان ايشان ننموديد و با ظلم و ستم ايشان را محبوس يا غايب نموديد از انظار و بر شما لازم بود كه تمكين نمائيد از ايشان و نصرت كنيد ايشان را بر اعادى ايشان و چون شما بر خود ظلم كرديد و به سخنان ايشان گوش ننموديد منتفع نشديد به بركات وجود ايشان لهذا مستحق عذاب و جزاء سوء شديد ولسان معذرت شما منقطع خواهد بود " اشاره به همين حكم عقلى است حديث مسلم بين الفريقين از قول امير المؤمنين [على] (عليه السلام):
" اللهم لا تخلوا الارض من حجة اما ظاهر مشهور او غائب مستور مغمور لئلا يبطل حجتك " و حاصل كلام آنكه صحت تكليف و انقطاع لسان معذرت بندگان از عصيان و مخالفت مبتنى بر وجود فعلى نبى و يا وصى نبى خواهد بود و اگر نه چنين باشد هر آئينه لازم خواهد آمد نقض غرض الهى در عمل تكاليف و ابقاء آن و لازم خواهد آمد عدم تماميت حجت بر عباد و قبح عقاب ايشان، واعظم فوايد وجوديه نبى يا وصى همان صحت تحقق غرض الهى است از براى تكاليف و ابقاء آن كه سبب و وسيله است از براى تقريب عباد به سوى خدا و فائز شدن ايشان به سعادات ابديه به اطاعت و انقياد از معرفت عباد الله تعالى و عبادت او كه غايت خلقت انسان است من قوله تعالى:
" و ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون " (10) و در حصول اين غرض فرقى نخواهد بود بين حضور حجت و غياب او از انظار با تحقق وجود فعلى او در ميان خلق چون ساير انبياء و حجج الله تعالى كه گاهى با عدم مانع ظاهر و هويدا بودند در ميان مردم و مكلفين و گاهى