مجمع النورين - الشيخ أبو الحسن المرندي - الصفحة ٣٦١
بودى و ديگر طالقان است كه خداى را در آنجا خزانه ها است نه از سيم و زر بلكه از مردان دانشور كه خدا را چنانچه بايد بشناسند و در آخر الزمان ملازم خدمت قائم آل محمد باشند اما در آخر زمان در شهر هرات ماران پرنده ببارد و مردم آن بلده را عرضه دمار دارد اما شهر ترمد را بلاى طاعون فرو گيرد و مردمش را نابود كند اما مردم داراب جرد در آخر زمان بدست دشمنى مقهور مقتول شوند و سرخس را چنان زلزله عظيم در افتد كه مردمش از فزع بميرند و در سجستان جماعتى باشند كه قراءات قرآن كنند و احكام قرآن به كار نبندند و از اسلام چنان بيرون شويد كه به تراز كمان بر آن جماعت ريگ بارد و جمله را فرو پوشد و از ابو شنج سى كس برآيد كه به سيرت و صفت دجالى باشند و اگر همه مردم را بكشد غم ندارد و مردم نيشابور بدست رعد و برق و صاعقه نابود گردند و آن شهر چنان ويران شود كه هرگز آبادانى نبيند و در گرگان مردمان نيكو آيند و به صلاح و تقوى كار كنند و دامغان را چون سواره و پياده فراوان باشد به سختى معاش كنند تا آنگاه قائم آل محمد بيرون شوند و آن جماعت را روز فرج برسد و طبرستان را مؤمن اندك و فاسق فراوانند و ايشان را از كوه و دريا منافع بسيار رسد و اما در شهر رى مردم فتنه انگيز فراوان آيند و در آخر زمان ديلمان بر ايشان تاختن كنند و در آن دروازه كه به سوى جيل است چندان مردم مقتول شوند كه شمار ايشان جز خداى نداند و در آن دروازه هشت كس از بنى هاشم نماز گذارند كه هر يك داعى دار خلافت باشند و مردى بزرگ كه سمى پيغمبرى بود در شهر بدر بندان افتد و او را چهل روز حصار دهند آنگاه مأخوذ دارند و مقتول سازند و در آن ايام كاردارى بلاد به سفيان افتد مردم رى را داهيه بزرگ رسد و بلاى قحط و غلا بالا گيرد در ميان ايشان و چون امير المؤمنين على اين كلمات به پاى برد عمر كفت يا ابا الحسن نخست مرا به فتح خراسان رغبت دادى و آنگاه اهل خراسان را از دل من دور افكندى
(٣٦١)
الذهاب إلى صفحة: «« « ... 356 357 358 359 360 361 362 363 364 365 366 ... » »»