مجمع النورين - الشيخ أبو الحسن المرندي - الصفحة ٣٦٠
طبرى را در انجام كار يزدجرد خواهم نگاشت همانا آنگاه كه ابو موسى مملكت فارس را بگشاد خبر به عمر بن الخطاب باز داده اجازت خواست تا به جانب خراسان شود و غنيمت فارس بر لشكر بخش كرد هر سوار را هشت هزار درم و پياده را چهار هزار درم بهره رسيد بالجمله چون نامه ابو موسى به عمر رسيد در پاسخ نوشت كه اى ابو موسى از آن فتحها كه بدست مسلمانان رفت خداوند را سپاس گفتم لكن آهنگ خراسان مكن در هر شهرى كه بدست تو گشوده شد حاكمى نصب كن و خود باز بصره شو و انديشه خراسان از دل بيرون كن ما را به خراسان و خراسان را با ما چكار كاش در ميان ما و خراسان كوههاى آهن و درياهاى آتش بودى و مانند سد ياجوج و ماجوج هزار سد حاجت و حايل آمدى على عليه السلام فرمود اى عمر اين چه سخن است كه گوئى كفت خراسان از ما دور است و مردم ان عهد شكن و خون ريز على فرمود اى عمر خراسان را اثرهاى بزرگ است هرات شهرى است از خراسان كه ذو القرنين اكبر بنا كرده و عزير پيغمبر آنجا نماز گذاشته زمينى نيكو دارد و آبهاى گوارا بر آن گذرد و بر هر دروازه از آن فرشته با شمشير كشيده ايستاده و بالها را دفع داده و آن شهر به غلبه گشوده نشود مگر بدست قائم آل محمد صلى الله عليه وآله و سلم و ديگر خوارزم است و آن از ثغور اسلام بشمار مىرود آن كس كه در آنجا اقامت جويد آن پاداش بايد كه مردى شمشير گرفته در راه خدا جهاد مىكند طوبى كسى كه در خوارزم بيايد و از نماز گزاران باشد و ديگر شهر بخاراست كه در آنجا مردانى آيند كه از كثرت عبادت اديمى مانند كه مالش داده باشند و ديگر سمرقند است خداوند نيكى دهاد اهل سمرقند را و اين شهر در آخر الزمان بدست تركان پايمال شود و ديگر شهر شاش و شهر فرغانه خوشا آنكس كه در آن اراضى چند ركعت نماز به پاى برد و ديگر شهر سحاب است و ثواب شهيدى آن را بود كه در آنجا بميرد و ديگر شهر بلخ است كه يك بار خراب و چون بار ديگر خراب شود هرگز آبادان نگردد كاش ميان ما و بلخ كوه قاف و جبل صاد ميانجى
(٣٦٠)
الذهاب إلى صفحة: «« « ... 355 356 357 358 359 360 361 362 363 364 365 ... » »»