و هر گاه استحقاق زيد از باب " ملك رقبه " نباشد بلكه از باب استحقاق حقى باشد، از قبيل شارع و مجراى ميزاب و امثال آن (يعنى اينكه مثلا صلح كرده بوده باشد بكر با زيد مجراى آب را يا [خود] آب را - خصوصا بنا بر مشهور كه انتقال [ملكيت] آب نهر را به صيغهء بيع جايز نمىدانند - به همين قدر كه اين زمين خاص، از آن شرب كند، در اين صورت نمىتواند به ديگرى منتقل كند.
همچنانكه هر گاه كسى حق العبورى به خانهء خود داشته باشد در خانهء ديگرى. هر گاه خانهء خود را كاروانسرا كند، يا دكان خبازى يا امثال آن كند، آن حق العبور باقى نمىماند. و در اين صورت كه حق الشرب زيد ممنوع باشد بر مىگردد به حق تملك بكر و ضرر بنيچه و خراج هم مندفع مىشود از زيد. چون خراج تابع ملك است.
135 - سؤال: شخصى پنجاه سال قبل از اين به رحمت ايزدى پيوسته. و وارث او منحصر به دو نفر پسر و سه نفر دختر و يك زوجه بوده. و قدرى ملك و آب و عمارت از او باقى مانده كه ورثه فى ما بين خود تقسيم و هر يك " رسد " خود را متصرف، و بعد از پنج شش سال ديگر، دو نفر پسر نيز امر لبيك را اجابت، و " رسد " آنها به والدهء ايشان رسيده، و مدت بيست سال در تصرف والدهء آنها بوده.
در سنهء هزار و دويست آن ضعيفه ملك و آب مزبور را به تصديق صباياى خود به شخصى به مبلغ ده تومان فروخته، و در حين بيع قرار داد شده كه مشترى ده تومان وجه ثمن را اخراجات نفقه و كسوهء او نمايد (يعنى زندگانى او را موافق معمول ولايت گذرانيده) و هر گاه آن ضعيفه محرم شرعى داشته و راه امن باشد خرجى رفتن و آمدن كربلاى او را مهم سازى نمايد.
مدت سه سال در حيات بوده و در سال چهارم فوت شده. دو نفر صباياى او مدعى [اين] كه قرار داد و شرطى كه در وقت بيع شده، به عمل نيامده، يعنى والدهء ما به كربلا نرفته.
و مشترى [مدعى] اينكه مرگ او را امان [ن] داد و محرم نداشت و راه هم امن نبود.