مرتبه ثانيه. مثل اينكه كلام نرم، آسانتر است از اعراض و هجر، پس آن را مقدم مىدارد.
و هر گاه اين مرتبه نفع نبخشد منتقل مىشود به مرتبه دوم كه انكار به زبان است و در آن ملاحظه الاسهل فالاسهل، پس در اول به ملايمت و سخن نرم و موعظه اكتفا كند و اگر نفع نكرد، سخن را درشت بگويد و در درشتى و نرمى هم ملاحظه مراتب آنها را بكند. و اگر اين هم نفع نكرد، منتقل مىشود به مرتبه سوم كه انكار به دست است. خواه زدن و خواه به گوش ماليدن يا غير آن باشد و تا به آسان ممكن است، ضرب سخت به عمل نياورد، و هر گاه ضرب آسان، نفع نكند سخت بزند وهكذا...
و اما هر گاه نفع نبخشد الا به جرح و قتل، پس در آن اشكال و خلاف است و ظاهر اين است كه مشهور عدم جواز است الا به اذن امام، بلكه از آنچه نقل شده از منتهى اين است كه شيخ، دعوى اجماع بر آن كرده. و از سيد مرتضى حكايت قول به جواز شده. وعلامه در منتهى تقويت آن كرده. و دليل سيد اين است كه نهى از منكر، مهما امكن لازم است و مقدمه واجب، واجب است و قتل و جرح در اينجا مقصود بالتبع است و مانند حدود و تعزيز نيست كه با لذات مقصود باشد، بلكه از باب قتل و جرحى است كه مترتب بر دفاع مىشود و بر اين وارد است منع از وجوب مهما امكن، زيرا كه قتل و جرح از باب امر و نهى نيست كه داخل دليل آنها باشد و عقل هم مستقل نيست در حكم. و تمسك به لزوم فساد و ترك آنها معارض است به لزوم فساد در ترك اجراى حدود، و آن را موقوف به اذن امام كردهاند و حديثى كه در شأن نزول آيه " قوا انفسكم واهليكم نارا " وارد شده هم دلالت دارد بر اينكه بيش از امر و نهى لازم نيست و حديث يحيى طويل هم دلالت دارد. و به هر حال، اظهر قول مشهور است.
493 - سؤال: هرگاه شخصى قابليت امر به معروف و نهى از منكر دارد و در مرتبه علم مستغنى است، و لكن خوف دارد كه هر گاه متصدى مرجعيت مردم شود مبتلا بشود به امورى كه منشا نقص در نفس خود مىشود به سبب سوء خلق يا عجب يا تكبر، يا سخن زشت گفتن، يا تقصير در مكملات عبادات، و كسى ديگر هم نيست كه وجوب كفايى به آن عمل آيد، آيا متوجه تكميل نفس خود شود و مجتنب شود از آن امورى كه باعث دورى از