گفتار دوم - هنگامى كه به پرنده اى بر فراز درختى مىنگريست چنين گفت:
- " خوشا به حال تو اى پرنده، ميوه مىخورى و بر درخت مىنشينى، نه حساب و كتابى دارى و نه عقاب و عذابى، اى كاش من هم در كنار راه بر درختى بودم و شترى بر من گذشته مرا مىخورد و سپس همراه با سرگين آن خارج مىشدم و هرگز از بشر نبودم " (1).
* ب: " عمر " برخى از تخلفات او را اين گونه نقل كرده اند:
1 - اعتراض به نوشتن وصيت پيامبر (صلى الله عليه وآله) و نسبت هذيان - نعوذ بالله - به آن حضرت دادن (2).
2 - در جريان صلح " حديبيه " با پيامبر (صلى الله عليه وآله) مخالفت كرده، اين گونه با آن حضرت سخن گفت، خودش مىگويد:
" پرسيدم: آيا تو واقعا پيامبر خدا نيستى؟
فرمود: بلى.
پرسيدم: آيا ما بر حق و دشمن ما بر باطل نيست؟
فرمود: بلى.
گفتم: پس چرا دينمان را به ذلت واداريم؟