چكيده انديشه‌ها (فارسي) - الدكتور محمد التيجاني - الصفحة ١٣٨
7 - در سال جماعت با معاويه به مسجد كوفه آمد و بر دو زانو نشسته گفت: " اى مردم عراق آيا گمان مىكنيد من بر پيامبر دروغ مىبندم و خودم را به آتش مىسوزانم؟ به خدا سوگند! شنيدم كه پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله و سلم) مىفرمود: هر پيامبرى حرمى دارد، حرم من در مدينه از عير تا ثور است، هر كس در آنجا حادثه اى به پا كند لعنت خدا و همه فرشتگان و مردم بر او باد.
من گواهى مىدهم كه على در آن حادثه اى به وجود آورد ".
اين سخن چون به معاويه رسيد او را پاداش داد و احترامش كرد و به فرماندارى " مدينه " اش گمارد (1).
بالاخره " أبو هريره " اى كه تنها يك لنگ به كمر داشت و از راه گدائى با لقمه نانى جان خويش را حفظ مىكرد و شپش از سر و رويش بالا مىرفت فرماندار " مدينه " شد و در كاخ عقيق نشست و خدمتكار و غلام براى خويش گمارد، مردم هم بدون اجازه

(1) شرح نهج البلاغه " ابن أبى الحديد "، خ 57، ج 4، ص 67، " ابن ابى الحديد " در رد ادعاى " ابو هريره " مىگويد: پناه بر خدا، على (عليه السلام) از اين با تقواتر است، به خدا سوگند كه او آنچنان " عثمان " را يارى كرد كه اگر برادرش " جعفر بن ابى طالب " نيز محاصره مىگشت به همين مقدار او را يارى مىنمود. آنگاه مىگويد: جوانى كوفى نزد " ابو هريره " آمد و به او گفت: " تو را به خدا سوگند، آيا شنيدى كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به على بن ابى طالب فرمود: " اللهم وال من والاه وعاد من عاداه "، گفت: به خدا آرى! جوان گفت: " پس خداى را شاهد بگير كه تو دشمنش را دوست دارى و دوستش را دشمن "، سپس از نزدش برخاست.
(١٣٨)
الذهاب إلى صفحة: «« « ... 133 134 135 136 137 138 139 140 141 142 143 ... » »»