حج بيت الله هجده ساله بودم كه جهت شركت در " نخستين كنفرانس پيشاهنگى عربى و اسلامى " در " مكه مكرمه " بر گزيده شدم، احساس درونى ام قابل توصيف نيست، به هنگام ورود به خانه خدا اشكهايم سيل آسا مىريخت، خود را مشمول عنايات خاص الهى مىشمردم و بسيار نماز وسعى به جاى مىآوردم، آه چه منظره هائى كه هرگز زدوده نخواهد شد.
بسيارى از هيئتها آدرس مرا براى مكاتبه در خواست مىكردند و چه جوائز زيادى كه در مسابقات به دست آورده بودم!
در طى بيست و پنج روز اقامت در عربستان به عقايد " وهابيت " تمايل پيدا كردم و آرزو مىنمودم كه همه مسلمانان اين عقيده را داشته باشند.
هنگام بازگشت، لباس و عقال سعودى بر تن، با استقبال عظيمى در فرودگاه از جمله رهبران طريقت " عيساوى " و " تيجانى " و " قادريان " مواجه شدم كه با هلهله و تكبير مرا در خيابانهاى شهر مىگرداندند، چرا كه تا آن روز هيچ حاجى به سن من نديده بودند.
آن ايام شيرين ترين روزهاى عمرم بود كه همواره شخصيتها و بزرگان به منزل ما مىآمدند، من هم بر اساس تعليم " وهابيون " مردم را از بوسيدن ضريح ها و دست كشيدن بر چوبها منع مىكردم، و اين كار را شرك مىشمردم.