تشيع در تسنن (فارسي) - السيد محمد رضا مدرسي - الصفحة ٣٥
به ويژه با توجه به رواياتى كه تصريح مى كرد در هر زمانى امامى هست، زيرا هيچ گروه و فرقه اى، به دوازده امام كه در طول همهء زمانها باشند، به گونه اى كه هيچ زمانى از يكى از اين امامان دوازده گانه خالى نباشد، معتقد نيست.
در واقع، اين افتخار فقط متعلق به شيعهء اثنا عشرى است كه معتقد به دوازده امام هستند كه اول آنان حضرت على (عليه السلام) و آخر آنان حضرت مهدى (عليه السلام) است كه همچنان حى و زنده، در پس پرده غيبت به سر مى برد و امام بر حق و برگزيده ء خداوند است.
بنابراين، روايات قطعى و متواتر " الائمة اثنا عشر " به ويژه با ضميمهء روايات دال بر استمرار امامت در طول همهء زمان ها، دليل كافى بر بطلان همهء مذاهب غير از شيعهء اثنا عشرى است. چنان كه اين دو دسته از روايات دلالت بر حقانيت شيعهء اثنا عشرى نيز مى كند، زيرا فرض آن است كه اگر كسى تحقيق بكند، مى تواند در مسألهء امامت به حق برسد، زيرا بر اساس روايات، مردن با ايمان به اسلام وابسته به شناخت امام زمان خود است و شكى نيست كه مى توان با ايمان به اسلام، از اين جهان رفت (1). پس

1. چنان كه خداوند متعال مى فرمايد: * (ولا تموتن الا وانتم مسلمون) * از دنيا نرويد، مگر اين كه مسلمان باشيد (آل عمران، آيهء 102). و مسلما خداوند متعال چيز غير ممكن را از بنده ء خود درخواست نمى كند و به آن امر نمى فرمايد. و در عين حال فرمانى را كه قابل امتثال نباشد صادر نمى كند، زيرا لغو است و لغو از ساحت حكيم به دور است.
همچنين روايات متعددى كه بيان مى فرمايد: " ستفترق امتى إلى ثلاث وسبعين فرقة - او ثنتين سبعين فرقة - كلها في النار إلا واحدة، زود باشد امت من به هفتاد و سه - و در بعضى روايات هفتاد و دو - گروه پراكنده شوند، و همه آنان در آتش مى باشند، مگر يك گروه " دلالت بر وجود گروه رستكار در ميان مسلمانان مى كند. لذا چون همهء گروهها غير از گروه قائلين به ائمه اثنى عشر بر اساس روايات متواتر باطلند، پس گروه رستگار همان معتقدين به امامت امامان دوازده گانه مى باشند.
و اما آنچه در ذيل برخى از روايات آمده كه گروه رستگار گروه جماعت است، با چشم پوشى از سند، معارض به روايات ديگر و مضامين آيات شريفه قرآن است.
وانگهى، جماعت نمى تواند معيار حق باشد، زيرا چه بسا دو گروه از نظر اجتماع به اندازه هم بودند، مثلا حنفى ها و مالكى ها به يك اندازه بودند و يا طرفداران جبر و طرفداران اختيار به يك اندازه بودند و صدق جماعت بر هيچ يك از دو گروه ممكن نبود. چگونه مى توان در چنين حالتى حق را شناخت؟ واساسا حق كدام است؟ بنابراين، بر فرض صدور اين ذيل، قطعا بايد مراد از جماعت، جماعتى باشد كه بر حق است و بايد مردم بر آن اجتماع كنند.
مرحوم صدوق در " من لا يحضره الفقيه " ج 1، ص 376 روايت مى كند كه پيامبر صلى الله عليه وآله و سلم فرمودند: " المؤمن وحده حجة، والمؤمن وحده جماعة، مؤمن به تنهائى حجت است و مؤمن به تنهايى جماعت است " و خداوند متعال در مورد حضرت ابراهيم (عليه السلام) مى فرمايد: * (إن إبراهيم كان امة قانتا لله) * قرطبى در تفسيرش، بعد از آن كه " امة " را در تفسير آيه 128 بقرة به جماعة معنى مى كند، مى گويد: امت كه همان جماعت است مى تواند يك نفر باشد هر گاه به او در خير اقتدا بشود و از اين معناست كلام خداوند متعال: * (إن إبراهيم كان امة قانتا لله) * (ر. ك: تفسير قرطبى، نشر دوم دارالشعب 1372، ج 2، ص 127) و پيامبر صلى عليه وآله و سلم درباره " زيد بن عمرو بن نفيل " فرمود: " يبعث امة وحده، به تنهايى به جماعت برانگيخته مى شود ". (مستدرك حاكم، ج 4، ص 438) روايات ديگرى هم وجود دارد كه دسترسى به فرقهء ناجيه را ممكن مى شمارد.
(٣٥)
الذهاب إلى صفحة: «« « ... 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 ... » »»