المصنف، ج 8، ص 741، ش 51 عن ابى البخترى، قال: دخل رجل المسجد، فقال: لا حكم الا لله، ثم قال آخر: لا حكم، فقال على: لا حكم الا لله * (ان وعد الله حق ولايستخفنك الذين لايوقنون) * (1) فما تدرون ما يقول هؤلاء! يقولون لا امارة، ايها الناس! لايصلحكم (2) الا امير بر او فاجر، قالوا: هذا البر فقد عرفناه، فما بال الفاجر؟ فقال:
يملى للفاجر ويبلغ الله الاجل وتأمن سبلكم وتقوم اسواقكم ويجبى فيئكم ويجاهد عدوكم ويؤخذ للضعيف من الشديد منكم، (3) مردى وارد مسجد شد و گفت: حكم جز براى خدا نيست. ديگرى وارد شد و همين كلمه را گفت. على (عليه السلام) فرمود: حكم جز براى خدا نيست.
سپس اين آيه را تلاوت فرمودند: " وعده ء خدا راست است، پس تو را خشمگين نسازند كسانى كه يقين ندارند ". چه مى دانيد كه آن ها چه مى گويند! آن ها مى گويند حكومت و فرمانروايى نيست. اى مردم! شما را به صلاح نمى آورد، مگر فرمانروا، خوب باشد يا بد. اصحاب گفتند:
فايده ء فرمانرواى خوب را دانستيم، ولى فرمانرواى فاجر چه فايده اى دارد؟ گفت: مهلت داده مى شود براى بدان و خداوند مدت را به پايان مى برد و راههاى شما امن مى شود و بازارها بر پا خواهد بود و حقوق جمع آورى مى شود و با دشمنتان مقابله مى شود و حق ناتوان از ظالم گرفته مى شود.