قال ابوجهل: هل يعفر (1) محمد وجهه بين أظهركم؟ قال: فقيل:
نعم! فقال: واللات والعزى! لئن رأيته يفعل ذلك لأطأن على رقبته او لاعفرن وجهه في التراب. قال: فاتى رسول الله صلى الله عليه و سلم وهو يصلى. زعم ليطا على رقبته. قال: فما فجئهم منه الا وهو ينكص (2) على عقبيه ويتقى بيديه. قال: فقيل له: ما لك؟ فقال: ان بينى وبينه لخندق من نار وهولا واجنحة. فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم لو دنا منى لاختطفته الملائكة عضوا عضوا، (3) " ابوجهل " به مردم گفت: آيا محمد جلوى روى شما صورتش را بر خاك مى گذارد؟ گفتند: بله! گفت: قسم به لات و عزى اگر او را ببينم كه چنين مى كند، گردنش را به پا مى مالم، يا صورتش را در خاك مى كنم.
در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و سلم نماز مى خواند، نزد پيامبر آمد و خواست گردن مباركش را به پا بمالد. ابوهريره گفت: ابوجهل هيچ گاه براى آسيب رساندن به پيامبر بر مردم وارد نمى شد، مگر اين كه بر مى گشت در حالى كه دستانش را سپر خود مى كرد. به او گفته شد: تو را چه مى شود؟ گفت: بين من و بين او خندقى از آتش و بيم و هراس فراوان و پر و بالهايى است. پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمود: اگر او به من نزديك مى شد ملائكه او را تكه تكه مى كردند.
در پايان اين رساله چه به جاست كه از سلالهء نبوت و مشكات ولايت، امام صادق (عليه السلام) روايتى را بياوريم كه حدود مسجد را بيان مى كند: