اگر سجده بر لباس متصل به بدن جايز بود، قطعا اين كار (گذاشتن پيشانى بر لباس متصل) آسانتر از خنك كردن سنگريزهها در كف دست و قرار دادن آنها براى سجده بود.
پس در واقع، " بيهقى " اين روايت را دليل بر عدم جواز سجده بر لباس متصل دانسته است.
البته مطلبى را كه " بيهقى " آورده است، صحيح است، ولى بايد اضافه مى كرد: اگر سجده بر ثياب جايز بود - چه متصل و چه غير متصل - نيازى به تبريد سنگريزه نبود، زيرا همانطور كه سجده بر پارچهء متصل به بدن آسان است، سجده بر پارچهء منفصل مثل تكه پارچه يا سجاده يا محمولى در جيب - مثل دستمال يا حتى سكه اى - نيز آسان مى باشد. بنابر اين، حق آن است كه اين روايت همانطور كه دليل بر عدم جواز سجده بر لباس متصل است، دليل بر عدم جواز سجده بر لباس منفصل نيز مى باشد (1) زيرا جابر بن عبد الله انصارى اين صحابى بزرگ، اين معنى را به نحو ماضى استمرارى بيان مى كند، چون واژه ء " كنت " را بر سر فعل مضارع " اصلى " آورده است و نشان مى دهد كه اين قضيه اى نيست كه يك بار اتفاق افتاده باشد.
به هر حال، اين روايت نيز دلالت مى كند كه سجده بر هر چيز جايز نيست، و اگر نه اين اهتمام مستمر بر سجده ء بر سنگريزه معقول نبود.