پسر خطاب از امير المؤمنين (عليه السلام) از حال مهدى مىپرسد، وعبد الملك از زهرى، و منصور از سيف چنانچه بيايد.
پس اين اختصاص به اين اسم راهى نباشد جز بودن آن از اسرار مكنونه و خصايص الهيه، مثل بودن امير المؤمنين از خصايص جد بزرگوارش.
بعضى احتمال دادند كه شايد سبب حرمت آن باشد كه عوام به شنيدن آن معتقد اهل كتاب شوند كه مىگويند، پيغمبر آخر الزمان بعد از اين ظاهر خواهد شد.
و اما آنچه دلالت بر جواز مىكند پس چند خبر است كه به حسب سند يا متن ضعفند.
مثل خبرى كه در لقب سيد گذشت كه كنيز خيزرانى گفت كه: نرجس خواتون در حيات امام حسن (عليه السلام) وفات كرد و بر سر قبر او لوحى بود كه در آن نوشته بود " هذا قبر ام محمد " اين قبر مادر م ح م د است.
و اين خبر علاوه، بر ضعف سند و مجهول بودن راوى، و معلوم نبودن نويسنده و دلالت نكردن نوشتن بر جواز گفتن، معارض است با چند خبر كه بعضى بيايد در باب ششم كه نرجس خواتون بعد از وفات آن حضرت حيات داشت و احتمال مىرود كه " ام محمد " كنيه نرجس خواتون باشد پس دلالتى بر مدعى نخواهد كرد، و در خبر همين كنيزك است كه اسم مادر آن حضرت صيقل بود، و در " كمال الدين " صدوق مروى است كه صيقل در وقت وفات حضرت عسكرى حاضر بوده و او آب را با مصطكى جوش داد و خدمت آن جناب آورد و بعد از نماز صبح و نياشاميده وفات كرد.
و مثل خبر لوح، آن اگر چه در نهايت اعتبار است و لكن در متن آن، اختلاف بسيار است و در بسيارى از آن به لقب و كنيه ذكر شده اگر كسى بخواهد به جلد نهم بحار مراجعه كند كه بيشتر آنها را ضبط كرده و علاوه، ذكر در آن لوح كه از اسرار مخزونه است وجز جابر كسى او را نديد، دلالت بر جواز گفتن نمىكند، و به طريقى كه صدوق روايت كردند اسم مذكور است، و لكن