ميان اشاره به اسم و كنيه.
وبالجملة در عصر شيخ بهائي اين مسألة نظرى شد و در ميان فضلاء محل تشاجر شد تا آنكه در آن رسائل منفرده تا ليف شد مانند " شرعة التسمية " محقق داماد.
مير لوحى در " كفاية المهتدى " (3) گفته: كه اين ضعيف در نزد آن دو نحرير عديم النظير يعنى شيخ بهاء الدين محمد و مير محمد باقر داماد (عليهما الرحمة) به تعلم و تلمذ تردد داشت. در ميان ايشان بر سر جواز تسميه و حرمت آن در زمان غيبت مناظره و مباحثه روى نمود و آن گفتگو مدتى در ميان بود ولهذا سيد مشار إليه كتاب مذكور را تا ليف نمود، انتهى.
و رساله " تحريم التسمية " از عالم جليل شيخ سليمان ماحوزى، و " كشف التعميه " از شيخ حر، و " فلك المشحون " از جناب سيد باقر قزويني.
در " شرعة التسمية " دعواى اجماع نموده و ما عبارت او را به نحوى كه تلميذ رشيد فاضل او قطب الدين اشكورى در " محبوب القلوب " و جناب سيد باقر در " فلك المشحون " نقل كرده اند ذكر مىكنيم. قطب الدين فرموده:
قال السيد السند خاتم الحكماء والمجتهدين طاب ثراه في كتابه شرعة التسمية.. (4) و سيد نعمة الله جزايرى در " شرح عيون الاخبار " (5) قول به حرمت را نسبت به اكثر علماء داده و قول به جواز را جز به آن سه و بعضى از معاصرين خود به كسى نسبت نداده.
و با اين حال متبع دليل است و آن اخبار معتبره كثيره است كه متفرقا در اين كتاب ذكر شده و به بعضى از آنها اشاره مىشود:
اول: حديث سيزدهم از باب پنجم از نصوص خاصه كه شيخ جليل فضل بن شاذان در كتاب غيبت خود روايت كرده از جابر انصاري كه جندل بن جناده كه از يهودان خيبر بود خدمت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) رسيد و بعد از چند سؤال، از اسامى اوصياى آن جناب پرسيد، يك يك را اسم بردند تا به امام