بوسيله وى مردم كوفه اند، پس از ظهور و حكومتش پنج يا هفت و يا نه سال زندگى مىكند، جزيه را وضع كند، مردمان را با شمشيرش به طرف خدا فرا خواند، و مذاهب گوناگون را از روى زمين بر مىاندازد، و در روى زمين باقى نماند مگر دين خالص، دشمنان او مقلدان اهل اجتهادند، وقتى كه مىبينند كه او بر خلاف آنچه كه پيشوايان آنها گفته اند حكم مىكند پس از وى بواسطه ترس از شمشيرش اطاعت مىكنند، عامه مسلمانان بيش از خواص آنها به وجود او شادمان شوند، عارفان اهل حقايق وى را از راه كشف و شهود و به تعريف الهى مىشناسند و بيعتش مىنمايند، مردمان خداشناس دعوتش را مىپذيرند و به ياريش مىشتابند، و اگر شمشير به دستش نباشد فقهاء به قتلش فتوى دهند و لكن خدا او را با شمشير و كرم آشكار مىسازد از اين رو ايشان به طمع كرم و ترس از شمشيرش حكم او را قبول مىكنند در حالى كه به آن ايمان ندارند و خلافش را در دل پنهان مىدارند و چون مىبينند كه بر خلاف حكم پيشوايانشان حكم مىكند وى را گمراه مىپندارند زيرا آنان معتقدند كه اهل اجتهاد منقطع شده و زمان آن سپرى گشته و در عالم ديگر مجتهدى باقى نمانده و خداوند پس از پيشوايان ايشان احدى را بوجود نمىآورد كه وى را درجه اجتهاد باشد و اگر كسى ادعا كند كه خداوند وى را به احكام شرعى آشنا ساخته است نزد آنان ديوانه و فاسد الخيال باشد. " ديگر از كسانى كه به وجود امام زمان (عليه السلام) تصريح كرده، عارف و شاعر بزرگ جلال الدين محمد مولوى رومى است.
آقاى مطهرى مىگويد: " اينكه اصطلاحات محيى الدين در كلمات مولوى آمده است اين در واقع عرفان محيى الدين است. بدون شك عرفان نظرى مولوى همان عرفان محيى الدين است. مثلا اصطلاح " ما عدم هائيم هستى ها نما، تو وجود مطلق و هستى ما " اين اصلا مال محيى الدين است، اينها از محى الدين به مولوى رسيده است " (7) باز مىگويد: مولوى ارتباطش با محيى الدين از طريق صدر الدين بوده