(عليه السلام) صد و پنجاه سال عمر كرد وصالح (عليه السلام) دويست و هشتاد سال عمر كرد ويعقوب (عليه السلام) صد و چهل سال عمر كرد وايوب (عليه السلام) دويست و هفتاد سال عمر كرد وشعيب (عليه السلام) صد و چهل سال عمر كرد وخضر (عليه السلام) حى موجود است إلى الآن به اتفاق خاصه و عامه و لقمان سه هزار وپانصد سال عمر كرد و عوج بن عناق سه هزار و هشتصد سال عمر كرد تا آنكه بود تا زمان موسى (عليه السلام) او را كشت وعمر بخت نصر در حين مسخ هزار پانصد سال و پنجاه روز وارميا (عليه السلام) سيصد سال عمر كرد و عزيز (عليه السلام) صد و چهل سال عمر كرد و ايشليم ملك هند صد و پنجاه سال عمر كرد و نسطرصاس كه اول ملوك صين است، مدت سلطنت او سيصد سال و غزوان پسر او دويست و پنجاه سال عمر كرد و از ملوك بنى اسرائيل خيلى عمرها كردند و اصحاف كهف و از اعداء الله چون ابليس و بسيارى از ذريات او و چون دجال عليه اللعنة كما تذكر حالاته في ما بعد ان شاء الله تعالى (21) كه در زمان رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم) متولد شد و در چاهى محبوس است تا آخر الزمان كه خروج نمايد.
پس ظاهر شد از بيان احوالات اين معمرين كه طول عمر راز امور غريبه غير عادى بين بنى نوع انسان نخواهد بود كه خرق عادت و موجب استعباد در انظار باشد و علماء در تواريخ آنچه از معمرين و احوالات ايشان را كه در كتب خود ضبط نموده اند مستبعد وخرق عادت نمىدانند و چون به طول عمر حضرت حجت (عليه السلام) كه از عترت حضرت ختمى مرتب (صلى الله عليه وآله و سلم) است مىرسند آن را خرق عادت و مستعبد در عقول مىدانند يا محال و ممتنع مىشمارند ولعمري ان هذا لعجيب، بر فرض آنكه خرق عادت هم باشد چه ضرر دارد كه در حق انبياء و حجج الله تعالى من باب اعجاز قائل شويم چون خضر والياس ونوح و عيسى بن مريم و امثال ايشان كه به قدرت الله تعالى در طول سنين عمر نمايند و هيچ تنقيص و وهنى در اعضاء و جوارح ايشان راه نيابد، بلكه در كمال قوه و جوانى باقى بمانند و چه استعباد دارد كه حضرت