مظلومترين پيامبر (فارسي) - سيد عليرضا حسيني - الصفحة ٤٢
آن روز تا شب، و شب بعد تا به صبح گريه كردم و نخوابيدم و پدر و مادرم نزد من بودند، دو شب و يك روز متصلا گريسته و نخوابيدم چنان كه نزديك بود جگرم از گريه منفجر گردد، ما به اين حال بوديم كه پيامبر ((صلى الله عليه وآله و سلم)) وارد شد. سلام كرد و نشست، او از وقتى كه اين سخن درباره ء من گفته شده بود، كنار من ننشسته بود، و اين مطلب يك ماه به طول انجاميده بود.
چون نشست فرمود: اى عايشه! درباره ء تو چنين و چنان به من رسيده است، اگر تو از آن منزهى، خدا بر پاكى تو گواهى خواهد داد، و اگر اين گناه را مرتكب شدى، استغفار و توبه كن.
چون بنده اگر به گناهش اعتراف كند، سپس توبه نمايد، خدا
(٤٢)
الذهاب إلى صفحة: «« « ... 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 ... » »»