مظلومترين پيامبر (فارسي) - سيد عليرضا حسيني - الصفحة ٤٠
شبى در مسير، مادر مسطح گفت: هلاك باد مسطح، گفتم: چه سخن بدى گفتى، آيا مردى را كه در جنگ بدر شركت داشته دشنام مى دهى؟
مادر مسطح گفت: آيا ساده و بىاهميت مى انگارى يا نشنيده اى؟ گفتم: مگر چه گفته اند؟
گفت: تهمت نارواى به تو را، او براى من بازگو كرد، با شنيدن اين خبر مرضم شدت يافت، به خانه بازگشتم، پيامبر ((صلى الله عليه وآله و سلم)) آمد، آن كنايه هميشگى را تكرار كرد (كيف تيكم) چگونه است جريان تو؟
اجازه گرفتم به خانه پدر و مادرم بروم، اجازه داد، رفتم و به مادرم گفتم: مردم چه مى گويند؟ مادرم گفت: نگران مباش، زنى را كه شوهرش او را دوست دارد، هووهايش به او زياد تهمت مى زنند.
شب تا صبح گريه كردم، اشكم خشك نمى شد، لحظه اى خواب نرفتم.
(٤٠)
الذهاب إلى صفحة: «« « ... 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 ... » »»