بر فلك كردست دولت صفه آن سرفراز بر زهل كردست گردون گردن اين گردنا درگه تو هست بنيان شرف را قاعده مجلس تو هست حملان كرم را كيميا خار باغ توست در دست حكيمان سرخ گل خاك پاى توست بر چشم كريمان توتيا مهترا گر عارضى بر عرض تو سايه فكند بدر را گه گه پديد آيد خسوف اندر ضيا عارض از عرض تو زايل گشت چون شد متصل از خداى ما اجابت وز مسلمانان دعا خدمت تو مخلصانه كرد برهانى بدل يافت از اقبال تو هم ملتجا هم مرتجا كرد خواهم خدمت تو مخلصانه چون پدر تا به اقبال تو گردم مقبل اندر مبتدا خاطر من چون هوا و مدح تو چون آتش است گر بود آتش مصمد سال و مه اندر هوا تا شود برگ درختان كهربا رنگ از خزان تا شود شاخ درختان مشترى سان از صبا طلعت مداح تو بادا بفر مشترى چهره بد خواه تو بادا به رنگ كهرباء در سراى دين و دولت دائمى بادت درنگ بر سرير سود و سؤدد سرمدى بادت بقاء تنبيه بر سه امر نر اينجا ضرور است 1 - چنان كه ملاحظه مىشود امير معزى در اين قصيده كنيه سيد مطهر را أبو طاهر معرفى كرده است، در صورتى كه منتجب الدين وباخرزى، أبو الحسن ضبط كرده اند، بايد حمل بر تعدد كنيه شود، چنان كه نظيرش
(٣٦٩)